معرفی کتاب "حرف زدن همه جا ممنوع است" كارن جوي فاولر
ترجمه ي ثنا نصاري
22 فروردین 95 | معرفی کتاب | ترجمه ي ثنا نصاري معرفی کتاب
"حرف زدن همه جا ممنوع است" داستانی است بی زمان، بی مکان و هولناک، آنقدر هولناک که باورکردنش دشوار می نماید و در عین حال آنقدر آشنا و ملموس که ما را از پذیرشش گریزی نیست. روایت تجربه ی سلول انفرادی و اتاق تمشیت، تحقیر و تن دادن به انتقاد از خود. روایت دستمال تیره ی قانون و انسانی که برای رهایی از زندان باید به انکار خود برخیزد. ...

ادامه ...
سرمقاله
محمد آشور
4 اردیبهشت 04 | نگاه اول | محمد آشور سرمقاله
محمد آشور
ﺳﺎﻝ 94 ﻫﻢ ﺑﺎ ﻓﺼﻞﻫﺎﻳﻲ اﺯ ﺧﻮﺷﻲﻫﺎ و ﻧﺎﺧﻮﺷﻲﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ و ﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﻝ ﺩﺭ ﮔﺮﻭ "ﻛﻠﻤﻪ" ﺩاﺭﻳﻢ!
ﻋﻠﻲﺭﻏﻢ اﻳﻦ اﻣﺎ ﻓﻀﺎﻱ ﺣﺎﻛﻢ ﺑﺮ "ﺷﻌﺮ" و "ﻧﻘﺪ"، ﻓﻀﺎﻳﻲ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻛﻨﻨﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﭼﺸﻢﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﻴﺮاﮊ 200-300 ﻧﺴﺨﻪاﻱ ﻛﺘﺎﺏ اﺯ ﻃﺮﻓﻲ! و اﻧﺘﺸﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﻲ ﺷﺒﻪﺷﻌﺮ و ﺩﻟﻨﻮﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﺭﺳﺎﻧﻪﻫﺎﻱ ﻣﺠﺎﺯﻱ اﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ، ﺣﺎﻝ "ﺷﻌﺮ اﻣﺮﻭﺯ" ﺭا ﺧﺮاﺏ ﻛﺮﺩﻩ ...

ادامه ...
داستانی از قباد آذرآیین
24 اسفند 94 | داستان | قباد آذرآیین داستانی از قباد آذرآیین
بسکه ازش می ترسیدم، چشمم که گرم شد خوابش را دیدم...می دانستم می آید سراغم...صدای موتور بولدوزرش آشنا بود. انگار بولدوزرش با بولدوزرهای دیگر فرق داشت. اول ها راننده هاش را می فرستاد تا اتاقک هایی که بی خانه ها، شبانه، با چنگ و دندان سر پا کرده بودند ...

ادامه ...
شعرهایی از مسعود احمدی
24 اسفند 94 | شعر امروز ایران | مسعود احمدی شعرهایی از مسعود احمدی
هیچ
با خود بر نداشت
تنها گذاشت
آن تکه ابر همیشگی
بالای سرش باشد و ببارد ...

ادامه ...
داستانی از مرتضی احمدی نجات
24 اسفند 94 | داستان | مرتضی احمدی نجات داستانی از مرتضی احمدی نجات
پنجره اتاق را باز کرده ام. چشم به راهم تا از راه برسد، صورتش را در حوض بشوید و با آستر کتش خشک کند. حوض با فواره های فیروزه ای، تاجی از کف بر سر دارد. سطح آب موج دارد و دایره ها در هم می چرخند، یکی می شوند، لب پر می زنند و وارد جوی باریکی می شوند ...

ادامه ...
شعری از علی باباچاهی
24 اسفند 94 | شعر امروز ایران | علی باباچاهی شعری از علی باباچاهی
رها کرده جهان را به حال خودش
دست می زند به سنگ ستاره از آب درمی آید
صورتش را شست / آب سرد
خوش «وقت»ی آورد:
...

ادامه ...
داستانی از اميررضا بيگدلي
23 اسفند 94 | داستان | اميررضا بيگدلي داستانی از اميررضا بيگدلي
صبح که از خواب بیدار مي شوم سمانه روي تخت نيست؛ رفته به آن يكي اتاق. پيش از اين كه از خانه بیرون بروم بيدار مي شود. بالشتش را مي زند زير بغل و به اتاق خوابمان برمي گردد. مي گويد که شب خوب نخوابیده و امروز کمی دیرتر سرکار مي رود. وقتي دليل بد خوابي اش را مي پرسم مي گويد ...

ادامه ...
داستانی از مریم بیرنگ
23 اسفند 94 | داستان | مریم بیرنگ داستانی از مریم بیرنگ
میزم را جا می دهم تو بالکن آپارتمان جدیدم. فکر می‌کنم با سکوتی که اینجا دارد، حتی می‌شود تو بالکن موسیقی هم گوش کرد. درش تو آشپزخانه باز می‌شود، یک در کشویی بزرگ. برمی‌گردم تو و قبل از اینکه رومیزی اتو شده را بردارم هوس نسپرسومی‌کنم، نسپرسوی برزیلی. ...

ادامه ...
دیالکتیک سلبیِ زبان و امرواقع
یادداشتی بر "متن های زنجیره ای" اثری از مازیار نیستانی
امیرحسین بریمانی
23 اسفند 94 | بررسی کتاب | امیرحسین بریمانی دیالکتیک سلبیِ زبان و امرواقع
یادداشتی بر
مجموعه شعر "متن های زنجیره ای"نسبت به مجموعه شعر قبلی نیستانی با نام "قرارگاه های ناخوشی"،حرکتی تطوری (تکاملی) در زبان است. جمله پیشین عمدا از نظام ارزش گذاری بهره نبرده و نگارنده در این نقد بنا دارد به اعتبارسنجی بپردازد و برای اعتبارسنجی متنیت این کتاب می باید نقش زبان در این کتاب مورد بررسی قرار گیرد. ...

ادامه ...
داستانی از محمدرضا پور جعفری
23 اسفند 94 | داستان | محمدرضا پور جعفری داستانی از محمدرضا پور جعفری
شب رسیدیم. پرهیب چادرسیاه بزرگ را در دلِ سیاهیِ بی پایان دیدیم. با خویشاوندان و نزدیکان فراوان ــ که به سپاهی شکست خورده می مانست ــ به دیدن بی بی می-رفتیم که به سوگ بــرادرشان نشسته بودند .
ازبهرام چنگاییکه کنارمان بودند پرسیدیم: «می-دانیدچندبرادرداشتند؟» گفتند:"همین یکی مانده بودندبا برادر بزرگ ترشان. ده تا دیگر پیشتر خاموش شده اند." ...

ادامه ...
داستانی از ژیلا تقی زاده
23 اسفند 94 | داستان | ژیلا تقی زاده داستانی از ژیلا تقی زاده
فردا صبح بودکه پژاره از راه رسید؛ با چمدانی سنگین و آماده ی همکاری با آقای مهراندیش، دوست پدرش. نگاه متعجب او را گذاشت پای این که لابد باورش نشده دختربچه ی آن سال ها این قدر بزرگ و خانم شده. بزرگ آن قدر که آمده به این شهر کوچک مرزی برای تجارت ...

ادامه ...
شعری از شاپور جورکش
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | شاپور جورکش شعری از شاپور جورکش
صبح تا شب به دامان این باغ
روح سرگشته ای سر نهاده
باغبان رفته و باغ خاموش
قفل بر بام و بر در نهاده
عطر تو رفته بوی تو رفته
...

ادامه ...
شعرهایی از هوشنگ چالنگی
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | هوشنگ چالنگی شعرهایی از هوشنگ چالنگی
رنج­ آور است زیبایی
دهان وُ گیسوانِ قشنگ
و زمان به نوکیسه­ گانت آورد
تا مرا ببینی سنگ شوم ...

ادامه ...
شعری از رضا چایچی
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | رضا چایچی شعری از رضا چایچی
سایه هایی محو
از کنارمان می گذرند
بی آن که اعتنایی کنند
یا به یادمان بیاورند ...

ادامه ...
شعری از روجا چمنکار
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | روجا چمنکار شعری از روجا چمنکار
در کوچه کوچه‌های کاهی
ار کنار درخت بلوط
باشد که بگذرم
از خونِ لب‌های تو توت ...

ادامه ...
شعری از رضا حیرانی
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | رضا حیرانی شعری از رضا حیرانی
به درون بخواندم صدفی شرجی
ریشه ‌دهد عضلاتم بر دنجی عمیق
که شاتوت‌ها را در کندواش جمع کرده است ...

ادامه ...
داستانی از حسین حسنی زاده
23 اسفند 94 | داستان | حسین حسنی زاده داستانی از حسین حسنی زاده
"لباسای سربازیت؟ همی روزان که پسر ِ سِیُمیت ام ببرن سی خدمت، ئو وقت تو ازمُو لباسای سربازیتِمیخوای که نمی دونُم مال عهد دقیانوسهَ ن یا دوره ی تیرکمون کَرکاب به قول چه گفتنی؟" ...

ادامه ...
شعری از بهزاد خواجات
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | بهزاد خواجات شعری از بهزاد خواجات
از خودم خوشم می آید ؛
دِه اگر باشم ، چو بیفتد بره ها را فروخته اند ،
با پولش آپارات خریده اند ،
از خودم خوشم می آید .
تلاقی وایرلس های مغموم ...

ادامه ...
داستان هایی از شراره درویش
23 اسفند 94 | داستان | شراره درویش داستان هایی از شراره درویش
لای دراتاق را آرام باز کرد ،اول سرش را بیرون اورد و بعد کم کم پا بیرون اتاق گذاشت .بالای پله ها ایستاد دستش توی تاریکی راهرو روی دیوار دنبال کلید گشت . باید چراغ روشن می کرد.
صبح شده بود ؟ چشمهایش را باز کرد ،اتاق روشن روشن بود، نفس عمیقی کشید ...

ادامه ...
شعری از محمد علی رضازاده
23 اسفند 94 | قوالب کلاسیک | محمد علی رضازاده شعری از محمد علی رضازاده
پاییز چه دانند درختان بهاری
با نشئه مگو مسأله ی درد خماری
عمری ست سر گردنه ها در پی نان اند
مردان مصیبت زده , زن های فراری ...

ادامه ...
شعری از میثم ریاحی
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | میثم ریاحی شعری از میثم ریاحی
مانندِ قَطعیتِ درخت
می میری / تا زنده بمانی برای من
تا چشمه ای بزرگ
در چشمه ای بزرگ
غرق باشد ...

ادامه ...
داستانی از رحیم رسولی
23 اسفند 94 | داستان | رحیم رسولی داستانی از رحیم رسولی
زنم گفت: بریم کربلا. گفتم می‌برمت امامزاده حسن...بچه شو ببینی انگار خودشو دیدی. گفت: می‌دونم واسه خرجش میگی...طلاهامو می‌فروشم.
... دست و بالم خالیه. ما هنوز دو سال هم نیس ازدواج کردیم. اگه واسه ثوابش میگی؛ از مادرم یاد بگیر نه رنج سفر کشید نه سختی غربت. یه فرش هدیه کرد مسجد، شد حاج خانوم! ...

ادامه ...
شعرهایی از افشین شاهرودی
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | افشین شاهرودی شعرهایی از افشین شاهرودی
خانه ای دارم تهِ اقیانوس
با پنجره ای که مثل صدف باز می شود
من هر روز
از این پنجره ی آبی ...

ادامه ...
داستان هایی از مظاهر شهامت
23 اسفند 94 | داستان | مظاهر شهامت داستان هایی از مظاهر شهامت
صاف تو روش وايستادم و گفتم قرمساق آخه تو سگ كي هستي ميگي مامان چشش عيب داره روشو بپوشونه آره اينطوري ميشه خوب گفتن اون قديمييا كسي كه خربزه مي خوره پاي ليزش هم مي شينه اين همه وختو صب كرده بودم كه اون روز همينو بهش بگم خودش كه نبود ...

ادامه ...
داستانی از مهدی شام روشن
23 اسفند 94 | داستان | مهدی شام روشن داستانی از مهدی شام روشن
به هم خیره شده ایم.من به جسم بی جان سپید عریان خیال انگیز صاف سرد و بی تفاوت او. او به ذهن من که بی نهایت خالی است. خالی از هر اتفاقی. بی اتفاق ماجرایی بین من و این جسم بی جان سپید عریان خیال انگیز سرد و بی تفاوت در کار نخواهد بود و بی ماجرا هم داستانی. ...

ادامه ...
شعری از حسین صفا
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | حسین صفا شعری از حسین صفا
نجاتم دهيد برادرهايم!
ناشناسي قصد جان مرا كرده است
من مردمك چشم كوچك ترين برادرتان هستم
كه در اتاقي ملول
تا خرخره در خاموشي تلويزيون فرو مي رفت ...

ادامه ...
شعرهایی از هرمز علیپور
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | هرمز علیپور شعرهایی از هرمز علیپور
حضور جان به پیش این دریا
نام دیگر زیبایی ست
به رنگی خاص که
تنگ می شود دل آدم برای آن
چون آبی ی اقیانوس
یا روسریِ بی نظیرِ شاعرها ...

ادامه ...
شعری از ری را عباسی
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | ری را عباسی شعری از ری را عباسی
خانه از دهانم دور می شود
در به روی دهانم قفل می بندند
گوش پنهان می کنم
سکوی اول
کنار خودم به تماشا نشسته ام ...

ادامه ...
داستانی از رضا عابد
23 اسفند 94 | داستان | رضا عابد داستانی از رضا عابد
آن که خال خالی بود قوس بلندی زد و آمد جلوی چشم، خودش را مالید به دیواره ی سیمانی،زل زد به هر دو نفرشان، قدری لب جنبه کرد و آب قورت داد و بعد قاطی ماهی های دیگر شد و شنا کنان رفت وسط حوضچه. مرد سیگار برلب، سبدتپلی دستش را زمین گذاشت و با انگشت اشاره ماهی را نشان داد و گفت: " خیلی زبله، این چند روزه دم به تله نداد" ...

ادامه ...
داستانی از منصور علیمرادی
23 اسفند 94 | داستان | منصور علیمرادی داستانی از منصور علیمرادی
از گردنه ی تپه که بالا می آیم، می بینمش که پای یکی از کهورهای روبرو نشسته. سرِ دو پا، تکیه داده به تنه ی درخت کهور و و دارد توی کتاب اش با مداد چیزی می نویسد. سر گردنه می‌ایستم تا نفسی تازه کنم، به هر طرف که کله می چرخانم برهوت است و خاموش. پُشته ی سیاه از پشت کهورهای جمعی بلند در روبرو خیز بر می دارد و تا دور دست غبار کش می آید. کله ی کهورها در باد نیم روز تکان می خورد و در روزنشینِ دور عقابی چرخی می زند در هوای بعدازظهر ...

ادامه ...
شعری از مهرداد فلاح
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | مهرداد فلاح شعری از مهرداد فلاح
می شدم سوار تا خودم اگر
جوری رنگ به رنگ که پاییز قلمش را غلاف!
ناخدای یار با خودم اگر
در طرف ِ مچاله توی کاغذی بازم
برقص بر کف دستی که غفلتن مشت ...

ادامه ...
شعری از علی قنبری
23 اسفند 94 | شعر امروز ایران | علی قنبری شعری از علی قنبری
دستانتان را تمیز بشوئید
نه مثل ایادی فرشتگان بهشت های بخت آزمایی
هویج های پوست کنده را
مدت کوتاهی بجوشانید ...

ادامه ...