چند داستان ده کلمه ای از
نیلوفر منشی زاده


چند داستان ده کلمه ای از 
نیلوفر منشی زاده نویسنده : نیلوفر منشی زاده
تاریخ ارسال :‌ 6 بهمن 95
بخش : داستان

"جنگ"

عاشق بودند. جنگ شد. بعد یکی بود یکی نبود...

 

"کشتار"

سگ زوزه می کشید. نگران توله اش بود. مآمور دوباره شلیک کرد.

 

"همسر"

پیرزن وحشت زده پرسید: عزیزم الان بهتری؟؟ پیرمرد گفت: ببخشید شما؟!

 

"ویار"

پرونده قتل. آخرین دفاع : روزگارم سیاه شد. دخترم ویار داشت...

 

"آگهی ترحیم"

گریان صفحه ترحیم را بست. سالها از برادرش خبر نداشت.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : سارا - آدرس اینترنتی : http://

همسر خیلی خوب بود ☺????