شعری از حبيب موسوي بي‌بالاني
16 آذر 95 | شعر امروز ایران | حبيب موسوي بي‌بالاني شعری از حبيب موسوي بي‌بالاني
پهلوي پنج‌شنبه را رستم دريده است/ پهلوي چشم جمعه غروب را هم رستم دريده است/ رستم هميشه پهلو را هم دريده است/ غم را هم ...

ادامه ...
شعرهایی از ﻧﻴﻤﺎ ﺻﻔﺎﺭ ﺳﻔﻼﻳﻲ
16 آذر 95 | شعر امروز ایران | ﻧﻴﻤﺎ ﺻﻔﺎﺭ ﺳﻔﻼﻳﻲ شعرهایی از ﻧﻴﻤﺎ ﺻﻔﺎﺭ ﺳﻔﻼﻳﻲ
مرگ ِخوبي بود
دست‌آموزمان مي‌شد
با قلب و ريه و روده‌هاش
به مردن شبيه‌تر مي‌شد از من
كه مرده‌اي از پنجره برمي‌دارم ...

ادامه ...
شعرهایی از علیرضا ابن قاسم
16 آذر 95 | شعر امروز ایران | علیرضا ابن قاسم شعرهایی از علیرضا ابن قاسم
مسافتی عریض
اسمانی که به پهلوش خفته بود
آبی قطار قطره و
اسرافیل ...

ادامه ...
شعری از سهند آدم عارف
16 آذر 95 | شعر امروز ایران | سهند آدم عارف شعری از سهند آدم عارف
برقی در باد خشکید
و روی ملایم پیچید
ماهوت
ملایم ریخت
روی ملایم پاشید ...

ادامه ...
شعرهایی از اعظم خندان
16 آذر 95 | قوالب کلاسیک | اعظم خندان شعرهایی از اعظم خندان
مرد کردی و عشق تصویریست بین دیوار و جوخه اعدام
لب مرزی که نابرابر بود بوسه تیر روی بازوها
شهر تا ده گرسنگی سرخ است روی پالان قاطری لنگان
بغض تا گریه استرس دارد زن این قصه پای کندوها ...

ادامه ...
یک شعر خوب از
محمود شجاعی
15 آذر 95 | قلمرو شعر | محمود شجاعی یک شعر خوب از 
محمود شجاعی
میان دو سنگ
می پذیرم
می پذیرم بنشینم و لال شوم ...

ادامه ...
خوانش شعری از علیرضا حسینی
سامان اصفهانی
14 آذر 95 | اندیشه و نقد | سامان اصفهانی خوانش شعری از علیرضا حسینی
سامان اصفهانی
هفت کلمه و دیگر هیچ. هفت کلمه که بار سنگینِ جَوِ متراکم این شعر را بر دوش می‌کشند. فضایی که پدیدآورنده ی توانشی مرموز در کلیت شعر است. نیرویی که مولودِ «آن» است و توان تشریح اش دشوار. در نخستین رویارویی با شعر و پس از خوانش اول شاید تعجب کنیم و برایمان جالب هم باشد که چگونه از چنین اتفاقی که معمولاً در خیلی از بازی‌های‌مان می‌افتد به سادگی گذشته‌ایم و شاعر چگونه از این اتفاق استفاده کرده است ...

ادامه ...
شعری از سید رضا دهقانیان
14 آذر 95 | قوالب کلاسیک | سید رضا دهقانیان شعری از سید رضا دهقانیان
شب است و ماه کبودی که پشت بام افتاد
شب است و رشتۀ رعدی که از کلام افتاد
شب است و آه سیاه ستارگانی سرخ
که بچه قوی بنفشی شد و به دام افتاد ...

ادامه ...
شعری از ﻧﻴﻠﻮﻓﺮ اﻣﺎﻧﺘﭽﻲ
14 آذر 95 | شعر امروز ایران | ﻧﻴﻠﻮﻓﺮ اﻣﺎﻧﺘﭽﻲ شعری از ﻧﻴﻠﻮﻓﺮ اﻣﺎﻧﺘﭽﻲ
من مدام از خودم حرف میزنم
هی به من میرسم و از من دور می شوم
کاغذ را در سیاهی خودکارم می کشم
نقشه به قتل می برم!
نقشه به عشق! ...

ادامه ...
شعری از امیر اماﻣﻘﻠﻲزاده
14 آذر 95 | شعر امروز ایران | امیر اماﻣﻘﻠﻲزاده شعری از امیر اماﻣﻘﻠﻲزاده
به کش و قوس بندریت قسم
پاییز ﻣﻲآید با لاشه غرﻭﺏهایش
و جا خوش ﻣﻲکند توی همین اتاق
از کتانی های آبی
تا خط ریل ...

ادامه ...
شخصیت‌پردازی در داستان "مشت بر پوست"
اثر هوشنگ مرادی‌کرمانی
دکتر حسین خسروی / مژگان کیوانی
14 آذر 95 | اندیشه و نقد | حسین خسروی / مژگان کیوانی شخصیت‌پردازی در داستان
هوشنگ مرادی‌کرمانی از مشهورترین نویسندگان کودک و نوجوان در دوره‌معاصر است.کتاب‌های او تاکنون جوایزگوناگونی را در جشنواره‌های مختلف دریافت کرده است. داستان مشت بر پوست او درباره کودکان، فقر آنان و محرومیت‌های اجتماعی‌شان نوشته شده است.او با تمرکز بر زندگی قهرمان داستان در عین برجسته کردن برخی از موارد، این نکته را بیان می‌کند که گویا زندگی فردی از قبل مرور شده و به شکل داستان در آمده است. ...

ادامه ...
چند شعر از شاپور بنیاد
13 آذر 95 | قلمرو شعر | شاپور بنیاد چند شعر از شاپور بنیاد
من
آرام از فصل عشق بازی ی اشیا می گفتم
و قلب ساعتی که گم شده بود
کنار هستی ات می زد ...

ادامه ...
شعری از سمیه برنجکار
10 آذر 95 | قوالب کلاسیک | سمیه برنجکار شعری از سمیه برنجکار
آه از گَلو بلند شد و بر زبان نشست
وحشت شبیه جغد بر این استخوان نشست
صد میلِ منبسط به تباهی است در تنم
این لاشه ها منم که به سوگش زمان نشست ...

ادامه ...
شعری از پویان صادقی
10 آذر 95 | قوالب کلاسیک | پویان صادقی شعری از پویان صادقی
بگذار تا غرور تو از مرز بگذرد
محکم بمان و باج نده پای زندگی
با چشم های باز بخواب و قوی بمان
هرگز به سر نیامده دوران بردگی ...

ادامه ...
شعرهایی از ﻓﺮﺯاﺩ ﺧﺪﻧﮓ
10 آذر 95 | شعر امروز ایران | ﻓﺮﺯاﺩ ﺧﺪﻧﮓ شعرهایی از ﻓﺮﺯاﺩ ﺧﺪﻧﮓ
باد و روسری
ترکیب مخدﺭﻱست
اگروارگی در متن
به ساعت چهار صبح ﻣﻲرسد
و صبح نرسیده گوسفندان را چرا ﻣﻲبرد کسی ...

ادامه ...
شعرهایی از ﻣﺎﺭاﻝ اﻓﺸﺎﺭﻱ
10 آذر 95 | شعر امروز ایران | ﻣﺎﺭاﻝ اﻓﺸﺎﺭﻱ شعرهایی از ﻣﺎﺭاﻝ اﻓﺸﺎﺭﻱ
گرﺩﻩها
گل نه
زنبور نه
دخترانی که شاخک دارند نه
غبار بود
دیرتر بود ...

ادامه ...
شعری از سید علی اصغر زاده
10 آذر 95 | شعر امروز ایران | سید علی اصغر زاده شعری از سید علی اصغر زاده
چگونه با گلی کولی
عشق
به هبوط درخت بگوید پرواز
و پاییز را حنابندان
میان ژرف و پایان ...

ادامه ...
شعری از پرویز کریمی
9 آذر 95 | قلمرو شعر | پرویز کریمی شعری از پرویز کریمی
حریم تشنه ی بستر در انتظار تنت بود
به سر،به شیوه ی هر شب،هوای داشتنت بود
سکوت ثانیه ها را صدای مرتعشی کشت
صدای سکسکه ی در، صدای آمدنت بود ...

ادامه ...
شعری از پگاه احمدی
8 آذر 95 | قلمرو شعر | پگاه احمدی شعری از پگاه احمدی
سیّد مرا بُکُش !
پایین هواست که پایین نمی رود
برادرِ این ابر ، خواهرِ من بود ...

ادامه ...
حرف های روپوش سرمه ای
گراناز موسوی
7 آذر 95 | قلمرو شعر | گراناز موسوی حرف های روپوش سرمه ای 
گراناز موسوی
حتا تمام ابرهای جهان را به تن كنم
باز ردایی به دوشم می افكنند
تا برهنه نباشم
این جا نیمه ی تاریك ماه است ...

ادامه ...
آزادی و تو
بیژن الهی
6 آذر 95 | قلمرو شعر | بیژن الهی آزادی و تو 
بیژن الهی
اینک خزانهای پی‌درپی
از هم برگهای جوان می‌خواهند!
می‌توانستیم توانستن را به برگها بیاموزیم
تا افتادن نیز توانستن باشد ...

ادامه ...
شعری از عارف معلمی
6 آذر 95 | شعر امروز ایران | عارف معلمی شعری از عارف معلمی
پاییز
موهای در حنا خوابیده ی توست
هفته را بیدار می کند در انگشت هایم
قرار است ساعت
به لُک. لُک..ن.. نًت بیفتد
درست راس اتفاق حضور ...

ادامه ...
شعرهایی از پری رخ رضا
6 آذر 95 | شعر امروز ایران | پری رخ رضا شعرهایی از پری رخ رضا
گشودن دفترها
قلم های فرسوده
قاب های رنگ و رو رفته
چهره در چهره ...

ادامه ...
شعرهایی از فرهاد زارع کوهی
6 آذر 95 | قوالب کلاسیک | فرهاد زارع کوهی شعرهایی از فرهاد زارع کوهی
عشق را در خودت بکش فرهاد! سعی کن زندگی کنی من بعد
شده حتی اگر بدون خودت
سر به دیوارها نکوب، برو بی خودی ضربه می زنی به خود و
قامت سرد بیستون خودت ...

ادامه ...
شعری از ساجد فضل زاده
6 آذر 95 | شعر امروز ایران | ساجد فضل زاده شعری از ساجد فضل زاده
خیره شدن ترسناک نیست؟
وقتی که تمام مجسمه ها
به همان نقطه خیره باشند ...

ادامه ...
شعری از سامان اصفهانی
4 آذر 95 | شعر امروز ایران | سامان اصفهانی شعری از سامان اصفهانی
نه با چشمِ باز
نه با چشمِ بسته
نمی شود گریست
برای روزهایی که نیست ...

ادامه ...
شعرهایی از ایرج کیانی
4 آذر 95 | قلمرو شعر | ایرج کیانی شعرهایی از ایرج کیانی
در چشم های تو
آذوقه های زمستان بود
اینجا برای چه می ماندی
وقتی تمام قافیه ها را
می دانستی ...

ادامه ...