شعرهایی از بهزاد خواجات


شعرهایی از بهزاد خواجات نویسنده : بهزاد خواجات
تاریخ ارسال :‌ 29 اسفند 93
بخش : شعر امروز ایران

1 )

 

همیشه موانعی هست

برای این که به آخر برسد یک دفتر شعر؛

از گرسنگیِ مخاطب گرفته

تا رنگِ آن چشم ها در پاییز 73

و حتا این کنده کاری ها بر دستم

که فکر می کنم به زبان سغدی است

و به خطِ پادشاه .

میراب ها ، همیشه

تقسیمِ عطش می کنند

و از تمام دوستانم در راهِ دشوارِ آسمان

عاجزانه تمنا دارم

برایم عکسی بفرستند

که نور ، خرابش نکرده باشد ،

آخر در این جا

در ناسوتِ تیراژِ 1200 نسخه ای

من چه گونه عالم ِ زَر را مخاطب بگیرم ؟

پس تمام نمی کنم ،تمام نمی شود

و بستن این دفتر

حرکتی خائنانه نباشد اگر ،

 پس چیست ؟

 

2 )

 

این سادگیِ هولناک

شعرهای زبانی را ، رندانه

به شعرهای لثه ای تبدیل می کند

و هر کسی دردِ دندان بگیرد

هم بینامتنیتی در میان است

و هم دردی اجتماعی ...

سوءِ تفاهم نشود ،

این یک آدم رباییِ خفیف است

که کتاب ها را بتکانید

و چند چشم و دندان و ناخن

در هاله ای سفید بیرون بریزد

از یک کتابِ اُفست

که اتفاقن شعرهای زبانی هم ندارد .

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :