شعری از سالواتُوره کُوازیمودو
به ترجمه ی ابوذر کُردی


شعری از سالواتُوره کُوازیمودو 
به ترجمه ی  ابوذر کُردی نویسنده : ابوذر کُردی
تاریخ ارسال :‌ 28 اسفند 93
بخش : ادبیات جهان

شعری از سالواتُوره کُوازیمودو

ترجمه از ایتالیایی به فارسی : ابوذر کُردی

اشاره :

سالواتُوره کُوازیمودو ، معرکه ی آرای مفسران ، منتقدان و پژوهشگران ادبیات معاصر ایتالیا است . به گواه جمهور این افراد ، وی در ردیف بزرگ ترین شاعران همه ی ادوار این کشور و در کنار دانته قرار می گیرد .

وی در سال 1959 به خاطر شعرهای غنایی سوزناک خویش موفق به دریافت جایزه ی نوبل ادبیات گردید .

 

 سالواتوره کوازیمودو (Salvatore Quasimodo) متولد 20 آگوست 1901 و متوفی 14 ژوئن 1968 است ، وی در کنار اوجنو مونتاله (Eugenio Montale)و جوزپه اونگَرتی (Giuseppe Ungaretti) ، مثلث سرنوشت شعر معاصر ایتالیا را رقم زده اند ، این سه پایه گذار مکتب هرمیتیزم (Ermetismo  )در شعر معاصر ایتالیا هستند ، اما به راستی هرمیتیزم چه هست ؟

هنگامی که آتش های خانمان سوز جنگ جهانی دوم توسط دولت های فاشیست –نازی جهانگیر شده بود و وسط این بلای جهانی به دنبال اتفاق و اتحاد می گشتند ، پاره ای از روشنفکران ، شاعران و نویسندگان ایتالیایی ضمن مداقه در آوانگاردیسم فرانسوی ، به این نتیجه رسیدند که سنت ، بهترین متحد ماست و می تواند منبع همه ی تحولات ادبی باشد . همان طور که از واژه ی هرمیتیزم برمی آید ، این واژه از هرمتیک می آید که در یونانی به معنای هرآنچه که مستور و مخفی است و در پوشیدگی به سر می برد . حال با این اشتقاق ، ایده ی این افراد این بود که چگونه می توان شعری سرود که بسیار به زندگی شبیه باشد ولی در عین واحد در این شعر عناصر مخفی ، پوشیده که دارای تفسیری دشوار هستند به چشم آید ؟! استدلال آنان این بود که تنهایی انسان مدرن ، خالی از اسطوره و مانده های فرهنگی و سنتی شده است و انسانی که درگیر یک جهان غیرقابل فهم شده است که از جنگ و آشوب اشباع گردیده است ، شاعر می تواند با میانجی گری واژگان و بدون هیچ گونه وهمی در صدد استعلای حس انسان گردد .

در ذیل به ترجمه ی شعری از کوازیمودو روی می آوریم که به انحایی می تواند نمونه ای از توضیحات بالا باشد : 

 

 

Solo che amore ti colpisca

Non dimenticare che vivi in mezzo agli an animali

i cavalli i gatti i topi di fogna

bruni come la donna di Salomone tremendo

campo a bandiere spiegate,

non dimenticare il cane dalla lingua e la coda

d'armonie dell'irreale né il ramarro e il merlo

l'usignolo la vipera il fuoco. O ti piace pensare

che vivi fra uomini puri e donne

di virtù che non toccano

l'urlo della rana in amore verde

come il più verde ramo del sangue.

Gli uccelli ti guardano dagli alberi e le foglie

non ignorano che la mente è morta

per sempre, la sua reliquia sa di cartilagine

bruciata di plastica corrotta; non dimenticare

di essere abile animale e sinuoso

che violenta torrido e vuole tutto qui

sulla terra prima dell'ultimo grido

quando il corpo è cadenza di memorie accartocciate

e lo spirito sollecita alla fine eterna:

ricorda che puoi essere l'essere dell'essere

solo che amore ti colpisca bene alle viscere.

 

تنها عشق تو را ضربه ای می زند

 

از یاد مبر که تو

 با نیمه ای جانوری زیست می کنی

چون اسب ها ، گربه ها و موش های فاضلاب

گیج و منگ همچون بانوی دهشت زده ی سلیمان

و میدان برای بیرق های پادشاه مهیا می گردد ،

فراموش نکن سگ را

 با زبان و دم خویش  

که یک هماهنگی باور نکردنی دارد

و همچنین سمندر و توکا

گنجشک ، افعی و آتش .

و تو غرّه ای چون فکر می کنی

میان مردان پارسا زندگی می کنی

و میان زنان پاکدامن که حفظ سیرت می کنند

فریاد غوک میان عشقی سبز

که سبزترین شاخه ی خون را می ماند .

پرندگان تو را به تماشا نشسته اند

بر فراز درختان و برگ ها شان

و به حساب نمی آرند

که دیگر ذهن برای همیشه

مرده است

و ته مانده ای از او می اندیشد

به غضروف سوخته

پلاسیده و تبهگن

از یاد مبر هستیِ توانمند

و کجدار و مریز جانوران را

که تهوری ملتهب دارد

و می خواهد

هرآنچه بر زمین نخستین است

برای آخرین فریاد باشد

آن هنگام که پیکرت

فاسد به گوشه ای افتاده

با خاطرات منقرض خویش

و روح به دنبال

نهایت جاودانگی است :

به یاد آر که می توانی

 هستی ِ هستی باشی[1]

تنها وقتی که عشق

 ترا ضربه ای می زند

ضربه ای به امعا و احشای تو .

 

 


. در این سطر به خوبی سایه ی پدیدارشناسان و شاعرانی چون مارتین هایدگر ، گابریل مارسل ، میگل اونامونو ، لورکای شاعر در نیویورک و نیچه دیده می شود . بازی واژگانی که شاعر با واژه ی هستی یا هستن (Essere[1]  ) می کند در نوع خود تامل برانگیز است که مورد اول آن به دلیل ساختار خاص زبان های لاتین همچون ایتالیایی در به کار گیری همزمان افعال کمکی و مصدر ، قابل ترجمه به زبان فارسی نشد اما جان کلام این است که مرجع خطاب شاعر ، هستی است . اگر مارتین هایدگر می گوید که دازاین هستی توانش دارد ، هرمیتیست هایی چون کوازیمودو می گویند که شاعر باید هستی سرایش داشته باشد .

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :