شعرهایی از مریم جعفری آذرمانی

تاریخ ارسال : 29 اسفند 93
بخش : قوالب کلاسیک
1
□
با خودم فکر میکنم: آیا...
من چه آوردهام به این دنیا؟
غیر از این شعرهای نفرتدوست
به جز این فکرهای جانفرسا
جمعیت را فشرده میبینم
شک ندارم جهنم است اینجا
دست در جیبهایمان کردیم
که دعامان نمیرود بالا
دوست دارم که با دو چشم خودم
بشکنم خطکشِ معلّم را
که چرا فکر قلب بابا نیست
وقت آموزشِ الف ب آ...
درِ گوشش یواشکی... بزنم
مشقها را عوض کند فردا:
نه فقط آب و نان، به این و به آن
روز و شب باج میدهد بابا
2
□
اگر زمان و مکان فکر جان من باشند،
ستارهها همه در آسمان من باشند،
سخنورانِ جهان پشت هر تریبونی
به غرب و شرق اگر همزبان من باشند،
زمین و جمعیتِ آن چهار چشم شوند
و روز و شب نگران جهان من باشند،
جهول و عاقل و دیوانه و روانکاوش
همیشه مستمع داستان من باشند،
به احترام جنونی که در من است، اگر
فقط مواظب روح و روان من باشند،
علاج این همه تنهاییام نخواهد شد
اگر تمام زنان خواهران من باشند.
لینک کوتاه : |
