داستانی از ابراهیم دمشناس | |
29 اسفند 93 | داستان | ابراهیم دمشناس | |
خودش و خواهرش صندلي جلو نشسته بودند، بغل دست راننده كه راه و چاهِ مرا توي آينه ميپاييد، جريك جريكو را ميگويم. داشتم طبق يك برنامهي روزانه از معشور كهنه و خاكي به كُواتِر ميرفتم؛ ناحيهي صنعتي را ميگويم، نو و پر زرق و برق زنده. ...
|
|
ادامه ... |
ویژه نامه ها
1400 |
نوروز 1399 |
نوروز 1398 |
نوروز 1397 |
داستان نوروز 1396 |
نوروز 1393 |
بهرام اردبیلی |
ترجمه اولیس اثر جویس |
ساده نویسی |
علی مسعود هزارجریبی |
داستانی از ابراهیم دمشناس | |
29 اسفند 92 | داستان | ابراهیم دمشناس | |
آفتاب بالاي بالا آمده، من روبروي اتاق توي كوچه ايستادهام توي حياط كه افتاده توي كوچهاي كه حياطمان را بلعيده. كليدپيچ توي دستم عرق كرده، ميان هشتاد و يك دستم خطي مارپيچ افتاده، پر از سيلاب عرق، اگر جسارت آن را داشتم خودم را دست آن سيلاب ميدادم. ديگر توانايي آن را ندارم، ديدار ان كابوس آشوبگر، انگيزهاي به من بدهد كه در ناتوانيام بگندد. ...
|
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- جایزه ادبیات داستانی زنان به «روث اوزکی» رسید
- توصیف علی باباچاهی از مسعود احمدی
- سید علی صالحی: شعر مسعود احمدی از زندگی سرشار بود
- «آزما»ی جدید منتشر شد
- سرانجام مردی که از «شاملو» کند و به «اخوان» نزدیک شد
- گفتوگو با ع. پاشایی
- روایتی جالب از ارتباط میان ابراهیم گلستان و گُدار
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
"زنبق وحشی" شعرهای لوئیز گلوک ترجمه رزا جمالی نشر ایهام |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |