شعری از محمد سعید میرزایی
23 اسفند 94 | قوالب کلاسیک | محمد سعید میرزایی شعری از محمد سعید میرزایی
جهان به صورت یک زن شبی به راه افتاد
درون زن پر دیوانه بود،شاعر بود
و زن درون خودش بود،زن درون خودش
درون خوابِ خودش در خودش مسافر بود ...

ادامه ...
شعرهایی از محمد سعید میرزایی
29 اسفند 93 | قوالب کلاسیک | محمد سعید میرزایی شعرهایی از محمد سعید میرزایی
تو بودی و به سرانگشتهای زیبایت
همیشه خانۀ ده کفش دوزِ عاشق بود
که هیچوقت نمی خواستند پر بزنند
ولی تو روی مچت ساعت شقایق بود ...

ادامه ...