شعری از پگاه احمدی


شعری از پگاه احمدی نویسنده : پگاه احمدی
تاریخ ارسال :‌ 29 اسفند 93
بخش : شعر امروز ایران

ظلمت

 

هوای فیروزه ای بیاور صعود کنیم

در سینه های هم بشکافیم

در خانه ای که یک تکه جان نداشت برقصد

و لنگیده بود در قیر و شراب

فرار کن

دلیرتر از سوسک 

زِبرتر از مرگ

سریع تر از وقتی که دست هامان را

 از لاشه های هم، بیرون می آوریم

با بوی بنگ و نفتالین

فرار کن از من

که جنگ ِ دکمه هایم خونی است

و تمام ِ عمر، به قلب ِ سیمان کوبیده ام

فرار کن، ظلمت است

به آن خدا که حالتی ست بین آفتاب وُ ناشنوایی بگو

هوا ضخیم تر از زندگی ست

وَ من دهان ِ منفجرم را پشت ِ‌آخرت ِ برف می گذارم

تا، بگذرم.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : نیوشا - آدرس اینترنتی : http://

شعر زیبایی بود.موفق باشید.

ارسال شده توسط : پژمان قانون - آدرس اینترنتی : http://

سلام و درود می توان از شعر خانم احمدی لذت برد.سیالیت فضا و تصاویر، انرژی موجود در سطرها که باعث برانگیختکی مخاطب می شوند و نیز طنزی که کاه خود را در عباراتی نظیر دلیرتر از سوسک نمایان می سارند شعر را دارای فاکتورهای مناسب زیبایی شناختی کرده است. پاینده باشید.

ارسال شده توسط : سید حمید شریف نیا - آدرس اینترنتی : http://

سلام به پگاه احمدی. تقریبن در بسیاری از شعر های پگاه احمدی نوعی شهود خردورزانه می بینم. به به. این شهود خردورزانه تن به سطحی نگاری نمی دهد. شعری هفتادی است. طعنه های شهودمدارش نوعی جذابیت زیبا برایم به ارمغان می آوَرد. "وَ من دهان ِ منفجرم را پشت ِ‌آخرت ِ برف می گذارم". به به.