شعرهایی از محمود معتقدی


شعرهایی از محمود معتقدی نویسنده : محمود معتقدی
تاریخ ارسال :‌ 29 اسفند 93
بخش : شعر امروز ایران

هجده اپیزود عاشقانه / مثل همه ی روزهای جهان !

 

1

آسمان تنها می شود و

ابرها / به هزاره ای دیگر می روند

تو مثل کودکان بی لبخند

در انتظاری کوچک

به کشف باران / دل می سپاری

حاشا

که قطار بعدی از یاد می رود

 

2

چشم ات را که می بندی

نگاهی در تو بیدار می ماند

مثل همه ی روزهای جهان

چشم ات را که باز می کنی

چیزی در تو سقوط می کند

مثل فصلی که به رنگ تو نیست

تا توت فرنگی های وحشی

چیزی به صدای تو نمانده است

 

3

چراغی روشن کن

دریا / به پای تو می رسد و

سفرهای خوبی

من از تو به یاد دارم

خاطره های نماندن و / ماندن

راستی چقدر عاشق هم بوده ایم ؟

 

4

به قول حضرت سعدی : " چناکه افتد و دانی "

شیطنت های روزگار جوانی / خود منظر دیگری دارند

گاهی یادآوری اش / پر بدک نیست

شما چه فکر می کنید : نسل سوخته ؟

 

5

در شانزده سالگی

به کسی گفتم : هنوز تو زیبایی

در آمد : منظور ؟

در آمدم : همین جوری / من زوری ندارم !

 

6

از رنج های تو می نوشم

مرا به شادی ات ببخش

تو را اینگونه / دیده ام

میان پاییزی که به واژه ی زمستان می رسید

در اولین پیچ هشتم یوسف آباد

 

7

شبی که از جهان می روی

به صید عشق

به صدای تازیانه بیندیش

خاطره های سوخته و

فاصله های کمی تشنه

ترا اینگونه / دوست می داشته ام

کودکانه و / بی قرار !

 

8

واژه واژه

سطر به سطر

به حس تو پناه می برم

به لبخندهای نشسته بر یادم

وقت آن است

تو برگردی / زلال تر از دریا

با هم سقوط کنیم و

به صدای انارها و / بنفشه ها

بیندیشیم

اندکی زیبا باش !

 

9

مانی !

گربه ها هم / تو را خوب می شناسند

بستنی ات را قسمت کنی و

خم شوی / به دیدن شان

می گویی : گربه ها هم / دل کوچکی دارند !

 

10

چرا آن سکوت

چه دارد که بگوید ؟

پرسشی به وسعت نبودن و / بودنش

همیشه از یک جای جهان می آید و

از جزیره هایی دور و / نزدیک

مدام / از خود پر و / خالی می شود

تاریخ / صدای گلگونش را می شناسد

نام کوچکش را کسی نمی دانست

: " زنی سخت جگر آور .. " بود

 

11

سطرهای زمستانی و

ضیافت واژه ای که به کشف تو می آید

چقدر از نام ستاره می نوشی و

چگونه به حس زمین بر می گردی ؟

پرنده ای / در آسمانت می دود و

رویای عاشقانه ای / به صید دیدن و

ایستگاه کوچکی / از پی جهانی به دوست داشتن ات

بغض دلم را / به روزهای تو می سپارم

صبحی زلال و

لبخندی به روایت سرخت !

 

12

هیچگاه / جهان را بی تو / نمی شناسم

بغض غربت تو و

تصویر بارانی که به کوچه نمی آید

پنجره ی صبحگاهی و

سطرهای دل بیقرارت

چقدر از سمت ریشه های تو

به فصل خیابان می آیم

میدان بزرگ شهر / پر از اندوه نگفته هایت

نگاه کن !

مسافران عشق / چگونه پیر می شوند ؟

و از چشم زمستان این سال

دستی به رویای تو بر نمی گردد

روایت دلتنگی هایت

چه ساده / چه ساده از راه می رسند !

 

13

برای آمدن

برای ایستادن

برای دوست داشتن

برای رفتن

همیشه / چتری گشوده می شود

 

14

تا کشف لبخندهایت

به صحنه می آیم و / نمی آیم

از بیژن نجدی / تا علیشاه مولوی

هزار پله به دریا / داری

زیستنی نگفته و / راهی به فصل پنجم عشق

تا آواز گل یخ

سطرهای گمشده ای

در تو می خواند

چقدر شکل بودنت را دوست می دارم

صدای سرزمین من !

 

15

کاش

همین دیروز بود

تو بودی و / دویدن باران

تو بودی و / هزار دریچه به دریا

تو بودی و / واژه هایی / روشن و / بیدار

تو بودی و / / صدای همه ی مردان عاشقت

تو بودی و / با زنبیل ساکت و خاموشت

تو بودی و / لبخندی به وسعت هر چه باد

تو بودی و / نشانه ای به حس زیستن ات

تو بودی و / / آوازی به نیکخواهی عشق

کاش

همین دیروز بود

 

17

می بینی !

هزاره ی مجهولی / در پیش است

کشف آموزه های عشق و

رویای کسی که از جهان تو می نوشد

زنی که شبیه آمدن تو بود

آواز روشنی / بر شانه داشت

دیگر نوبت دویدن توست !

 

18

بغض یکشنبه ات به گوش می رسد و

صدای خاطره های رفته از یاد

به صف رویاهای تو بر می گردد

دلتنگی های آتشناکی / راهت را می بندد و

دریای سکوتی / از تو به کوچه می آید

میان دویدن و / دیدن

همیشه / چیزی در تو بیدار می ماند

دلم را / به جهان تو می سپارم

یاد ها در گذرند

 

زمستان 1393

 

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :