شعرهایی از موسی بیدج
تاریخ ارسال : 29 اسفند 93
بخش : شعر امروز ایران
1
شتابان پلک می زنیم
عین برگ های ترسیده از خزانیم
روزگار به همین سادگی ست
تا جامی چند نزدیک لب می بری
ماهت از پنجره پرت می شود و
مثل مسجدی بعد از نماز
خودت می مانی و
چند حاجت گنگ
که بر دیوار ماسیده است.
2
مثل کبوتری غمگین
که در هوا می چرخد
گاهی ترس می خورم
گاهی تب و ویروس
گاهی به سایه می روم
گاهی به صدایی
که از کجا می آید
انگار جسدی هزاران ساله
در فکر ملاقاتم
به کجا می روم
به کجا می آیم
من در هوا می چرخم.
3
هر شب خواب تو را می بینم
قطره .. قطره .. قطره
دریا .. دریا .. دریا
آبی .. آبی .. آبی
باران .. باران .. باران
قایق .. قایق .. قایق
من .. تو .. من .. تو .. من .. تو
راستش را بگویم
این کلمات همگی بهانه اند
تا تو در خوابم بیشتر بمانی
وآفتابم از گونه های شرقی تو
سر بزند.
4
از مرگ
جز پرده یی سیاه
روی پنجره یی روشن
چیزی نمی دانم
کتاب ها و رسولان
بی شمار نصیحت آورده اند
اما جز صدای طبل و شیپوری
که در پرده می زنند
و صدای چکه آبی
که روی صدای من می ریزد
در جعبه سیاه این هواپیمای سرنگون
خبر دیگری نیست
لطفا
به من وعده آهو ندهید
با همین گربه سیاه دم بریده
خوشبختم.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه