داستانی از زهره کرمی | |
5 آبان 00 | داستان | زهره کرمی | |
نمیدانم چه خاصیتی در صندلی اتاق درمان هست که وقتی رویش مینشینم تمام مشکلات خودم یادم میرود و در آن ساعتی که مراجع روبرویم است دنیا را از زاویهی دید او میبینم، برای همین گاهی که حالم خیلی بد است، دوست دارم بیشتر مراجع ببینم. آن روز هم از روزهایی بود که حالم خوب نبود و احساس میکردم دیگر از مشکلات ...
|
|
ادامه ... |
ویژه نامه ها
1400 |
نوروز 1399 |
نوروز 1398 |
نوروز 1397 |
داستان نوروز 1396 |
نوروز 1393 |
بهرام اردبیلی |
ترجمه اولیس اثر جویس |
ساده نویسی |
علی مسعود هزارجریبی |
داستانی از مازیار تهرانی | |
7 مهر 00 | داستان | مازیار تهرانی | |
تاریک است. خیلی تاریک. صدایِ باد که آرام و موذی است، با صدایِ دریا درهم رفته است. همه چیز و همه جا فقط آب است و آب. گاهی، صدایِ پرنده ای خواب آلود از دوردست می آيد ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از امیرمحمد خلیلی | |
7 مهر 00 | داستان | امیر محمد خلیلی | |
" خانه مان غمگین است " خواهرم این جمله را با لحنی آرام میگوید و سرش را زیر پتو میبرد. تقریبا میشود گفت حق با اوست؛ دست کم نزدیک به یک سال است که ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از مینا امیرحسینی | |
30 مرداد 00 | داستان | مینا امیرحسینی | |
پای چشمهایش گود افتاده بود و صورتش به زردی می زد.اما هنوز هم چند ثانیه ای طول می کشید تا آدم به خودش بیاید و از نگاه کردن به آن چشمهای درشت دست بکشد.حالا پشت سر او روی لبه پهن استخر راه می رفت و سایه هایشان را تماشا می کرد. سایه ای کشیده که یک سایه پهن نصفه نیمه و لرزان دنبالش راه افتاده بود ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از مهدیه زرگر | |
30 مرداد 00 | داستان | مهدیه زرگر | |
یک سال و ده روز است که دیگر نیستم. تمام شده ام و چهار دیواری که خانه ام بود پر شده است از عکس هایم. خانه ام تغییر کرده است. حتا لباس هایم. با یک دست لباس سفید که دوختی نداشت مرا به این خانه سپردند. خانه ای بی پنجره بی آسمان. گاهی دست هایم را از زیر خاک بیرون می آورم و اجازه می دهم آفتاب و باران ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از خاطره حجازی | |
30 مرداد 00 | داستان | خاطره حجازی | |
سواری از دور می آید. جلوی پایم می ایستد. تیغ آفتاب نمی گذارد صورتش را ببینم. کیسه ای کوچک دستم می دهد و چهارپایش مثل باد می رود. سرِکیسه را شل می کنم. سکه ای از آن بیرون می آورم. نقش هرکول با یک دسته گل آلاله به دور سر، روی سکه حکشده است ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از حمید نیسی | |
30 مرداد 00 | داستان | حمید نیسی | |
تنهایی و دل تنگی غروب جمعه ی آبادان آوار شده بودند روی سر یاسین، خورشید نور پریده رنگ و بی رمقش را روی برگ های سبز درخت اوکالیپتوس کنار پاسگاه انداخته بود. یاسین آرام و قرار نداشت، فکر اینکه سکینه وقتی بفهمد چه ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از ناصر تیموری | |
28 خرداد 00 | داستان | ناصر تیموری | |
همه به اسم کوچک صداش میکردند؛ «مالک.» شاید به دلیل نام فامیلیاش بود که بدجوری توی دهان میچرخید. «قلندربگلو» ولی او کمتر کسی را به اسم صدا میکرد، مگر به ضرورت. به همه میگفت: «دوست من.»
انکار نمیکرد که سالهاست جز اشعار حافظ و مقالات و مطالبی که در بارهی او چاپ شده و میشود، کتاب دیگری نخوانده است. روی میز کارش و یا توی سامسونت بزرگش، همیشه نسخهای از دیوان حافظ بود ... |
|
ادامه ... |
داستانی از خاطره محمدی | |
28 خرداد 00 | داستان | خاطره محمدی | |
سواری از دور می آید. جلوی پایم می ایستد. تیغ آفتاب نمی گذارد صورتش را ببینم. کیسه ای کوچک دستم می دهد و چهارپایش مثل باد می رود. سرِکیسه را شل می کنم. سکه ای از آن بیرون می آورم. نقش هرکول با یک دسته گل آلاله به دور سر، روی سکه حکشده است. انگار که تهکیسه سوراخ شده باشد، جرینگ جرینگ سکه ها کف زمین می ریزند. از خواب می پرم ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از آرام روانشاد | |
3 خرداد 00 | داستان | آرام روانشاد | |
وسوسه شدهام. سر دو راهی بدی گیر کردهام. از یک طرف احساسم به مازیار و از طرف دیگر وسوسه زندگی در شهر فرشتگان. جایی که می توانی رها و آزاد زندگی کنی. اگر شهرت پیدا کنی شهرتت جهانی می شود و ...
|
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- جایزه ادبیات داستانی زنان به «روث اوزکی» رسید
- توصیف علی باباچاهی از مسعود احمدی
- سید علی صالحی: شعر مسعود احمدی از زندگی سرشار بود
- «آزما»ی جدید منتشر شد
- سرانجام مردی که از «شاملو» کند و به «اخوان» نزدیک شد
- گفتوگو با ع. پاشایی
- روایتی جالب از ارتباط میان ابراهیم گلستان و گُدار
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
"زنبق وحشی" شعرهای لوئیز گلوک ترجمه رزا جمالی نشر ایهام |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |