داستانی از عطیه خراسانی
4 اردیبهشت 04 | داستان | عطیه خراسانی داستانی از عطیه خراسانی
مادربزرگ رفته نشسته توی راهروی ورودی و صدای قل‌قل قلیانش بلند است. دیشب زیر گوشم گفته بود: «سه روزه چشم راستم می‌پره!» وقتی چشم راستش می‌پرد ...

ادامه ...
داستانی از بیتا خسروجردی
4 اردیبهشت 04 | داستان | بیتا خسروجردی داستانی از بیتا خسروجردی
ایستگاه خلوت بود. چراغ‌ها چشمک نمیزدند. روی دیوار، لکه‌های تیره از زمین به سمت سقف خزیده بودند. صدای قطاری نمی‌آمد ...

ادامه ...
داستانی از میلاد خرقه انداز
4 اردیبهشت 04 | داستان | میلاد خرقه انداز داستانی از میلاد خرقه انداز
امیر کرامتی تنها فرزند خانواده‌ای مرفه‌الحال، در یکی از روزهای بهار 1399 پاک زد به سرش. دور افتاد بفهمد کدام‌یک از دوستانش واقعاً او را دوست دارند و حاضرند برایش هر کاری بکنند ...

ادامه ...
داستانی از سعید شعبانی
4 اردیبهشت 04 | داستان | سعید شعبانی داستانی از سعید شعبانی
می‌گویم بهتر است این حرف‌ها بین خودمان بماند.این وسوسه‌های سرآسیمه.این کابوس‌ها .این وحشت‌های شبانه که تو می‌گویی ...

ادامه ...
داستانی از فریبا گرانمایه
4 اردیبهشت 04 | داستان | فریبا گرانمایه داستانی از فریبا گرانمایه
برای مادر دوربین مداربسته گذاشته بودند.‌ فکر نصب دوربین وقتی به سر برادرهای خارج‌نشین شیدا افتاد، که در طول هفته مادر دو بار خورد زمین ...

ادامه ...
داستانی از حسین آتش پرور
28 اسفند 03 | داستان | حسین آتش پرور داستانی از حسین آتش پرور
هيچ يادش نبود كه دست‏هايش از چه زمانى نبودند، يا در كدام شهر از كتف جدا شده بودند؛ چيزى را كه به‏ خاطر داشت، آن خوابِ طولانى ‏در هم ريخته بود كه ...

ادامه ...
داستانی از قباد آذرآیین
28 اسفند 03 | داستان | قباد آذرآیین داستانی از قباد آذرآیین
حرکت... پیکان کار مشکی مدل 51 ، ازجلو باشگاه اسکواش سابق، به رانندگی سالار تلخزاری...
حرکت... پراید آبی مدل 87 ، از کارخانه ی شیر... پاستوریزه ی سابق
...

ادامه ...
داستانی از ابراهیم دمشناس
28 اسفند 03 | داستان | ابراهیم دمشناس داستانی از ابراهیم دمشناس
آدمی همیشه چیزی برای گفتن دارد مگر اینکه آدمش را پیدا نکند. سر تکان دادم که نه.
خودش باید می‌گفت چرا احضار کرده مرا. رئیس دایره بود و ...

ادامه ...
داستانی از سروش مظفر مقدم
28 اسفند 03 | داستان | سروش مظفر مقدم داستانی از سروش مظفر مقدم
در آلبوم قدیمی ام، عکس پسر بچه ای را می بینم که با لباس فورم تیره رنگ روی نیمکت چوبی زوار در رفته ای نشسته و چشم های نگرانی دارد ...

ادامه ...
داستانی از صمد طاهری
28 اسفند 03 | داستان | صمد طاهری داستانی از صمد طاهری
در ظلمات شب همان‌طور كه روي زيلوي شندره نشسته و پتوي چارخانه را به خودش پيچيده بود، به ديوارِ آجري حياط تكيه داد ...

ادامه ...