داستانی از سعید تورک | |
13 بهمن 94 | داستان | سعيد تورك |
![]() |
یکی، دوتا، سه تا و این هم چهارتا
چهارقاب عکس را برمی دارم به همراه عکس این مرده ها. نویسنده ها را می گویم، شاملو، فروغ، اخوان، نیما و صادق خان. دیگران را بیخیال می شوم. کیفیت عکس هایشان به خوبی این عکس ها نیست. خانه ی جدید همیشه خوب است. از هر شکل و اندازه اش. ... |
|
ادامه ... |

ویژه نامه ها
![]() |
1400 |
![]() |
نوروز 1399 |
![]() |
نوروز 1398 |
![]() |
نوروز 1397 |
![]() |
داستان نوروز 1396 |
![]() |
نوروز 1393 |
![]() |
بهرام اردبیلی |
![]() |
ترجمه اولیس اثر جویس |
![]() |
ساده نویسی |
![]() |
علی مسعود هزارجریبی |
داستانی از حسين پورستار | |
13 بهمن 94 | داستان | حسين پورستار |
![]() |
هوا سردتر از آن است كه بشود مُرد. نه امروز، كه يك هفته است مرگ اينجا سر نميزند. اما يك هفته قبل، مرگ چپ و راست كه ميكرد، پايش به زندگي يكي از سربازها گير ميكرد. از يك گروهان سرباز، تنها سه نفر ماندهايم. ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از سارا روحانی | |
13 بهمن 94 | داستان | سارا روحانی |
![]() |
در آن بیستوسه روز او را مرده صدا نزدیم. هنوز نمرده بود. اما زنده هم نبود. هر روز شباهتش با زندهی خودش کمتر میشد. نمیشد گفت که همهی او زنده است. چیزهایی در او مرده بود. چیزهایی هنوز جان داشت. چیزهایی شناور بود و سوسو میزد. و چیزهایی بود که مطمئن بودم وجود دارند، اما دستم به آنها نمیرسید. ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از پريسا صادقي | |
13 بهمن 94 | داستان | پريسا صادقي |
![]() |
مثل همیشه بود، تلخ. یک جرعه چای نوشیدم. راه گلویم را بست. نه پایین می رفت و نه می توانستم بیرون بریزمش. چشمانم را بستم و به گلویم فشار آوردم و به سختی قورتش دادم. جایش در گلویم حس می شد و درد می کرد.از داغی چای چشمانم پر از اشک شد. ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از رضا حسین کهندل | |
13 بهمن 94 | داستان | رضا حسین کهندل |
![]() |
همه چیز از جشن عروسی در آن شب شروع شد که شما هم دعوت داشتید و هر چه بیشتر از لوازم آرایش استفاده می کردید چروک های زیر چشم، اطراف دهان و خطوط روی پیشانی تان پنهان نمی شدند. ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از فریده قیمتی | |
13 بهمن 94 | داستان | فریده قیمتی |
![]() |
کلید را در قفل چرخاند. با لبخند وارد حیاط شد. چادر را از سر برداشت.
-سلام ننه پیرزن روی گلیم گوشه حیاط نشسته بود. با لبه روسری اشکهایش را پاک کرد. دختر سر پیرزن را با دو دست گرفت و بوسید ... |
|
ادامه ... |
داستانی از احسان قدري | |
13 بهمن 94 | داستان | احسان قدري |
![]() |
همین که وارد اتاق پرو می شوم با زدن کلید، چراغ کوچک و هواکش داخل آن با هم روشن می شود. چند ثانیه قبل از وارد شدن به اتاق، فروشنده پیراهنی را که انتخاب کرده ام می دهد دستم. می گویم آن یکی را هم بدهد تا هر دو را امتحان کنم. احساس می کنم اینطور کم ترمجبورم توی مغازه بچرخم. ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از ناهيد ساميفر | |
8 آبان 94 | داستان | ناهيد ساميفر |
![]() |
آقای ف کلاه شاپویش را از سر برمی دارد و دستی به چند تار موی روی سرش می کشد و رو به زن کافه چی می گوید: دیگر زیادی پیشانی ام بلند شده است.
و نگاهش را می دوزد به زن کافه چی. زن فنجان سفید قهوه را جلوی مرد میگذارد: پیشانی بلند، نشانه بخت بلند است، آقا! ... |
|
ادامه ... |
داستانی از حمزه شربتی | |
8 آبان 94 | داستان | حمزه شربتی |
![]() |
زن، به چوب های کف قایق نگاه می کند. چند حباب روی سطح خیس آن قرار دارند که دانه دانه می ترکند.
مرد، پشت به زن ایستاده و به نرده های قایق تکیه داده است. سایه اش کج و معوج درون آب لمبر می خورد. ... |
|
ادامه ... |
داستانی از محسن رئیسی | |
8 آبان 94 | داستان | محسن رئیسی |
![]() |
این سومین مغازه است. بابا یقین کرده دزدها سراغ او هم میآیند. برای همین من و آزاده را صدازده.
« تا وضع این جوره شبا باس برید تو دکون بخوابید.» آزاده تند میپرسد «تنها؟» «نه. یه شب سهراب بره یه شب تو و یگانه.» ... |
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- چرا «خروس جنگی» شکست خورد؟
- نخستین نمایش فیلم «بیگانه» در جشنواره امسال ونیز
- محمود دولتآبادی مردمیترین نویسنده ایران است
- پیکر شهرام شاهرختاش در خاک آرام گرفت
- «چراغ دل» برنده جایزه بوکر بینالمللی شد
- شاعری که پاسپورتش را از فروغ گرفت
- جواد مجابی در گفتوگو با ایبنا: دیگر رمان نمینویسم
![]() |
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو

![]() |
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
![]() |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |