داستانی از نگار داوودی | |
28 اسفند 03 | داستان | نگار داوودی |
![]() |
پدر مرده بود. دیشب خوابش را دیدم. توی خواب به من می گفت: دیشب خوابت را دیدم بالرین شده بودی،
بالرین شده بودم ... |
|
ادامه ... |

ویژه نامه ها
![]() |
1400 |
![]() |
نوروز 1399 |
![]() |
نوروز 1398 |
![]() |
نوروز 1397 |
![]() |
داستان نوروز 1396 |
![]() |
نوروز 1393 |
![]() |
بهرام اردبیلی |
![]() |
ترجمه اولیس اثر جویس |
![]() |
ساده نویسی |
![]() |
علی مسعود هزارجریبی |
داستانی از آرش رمضانی | |
28 اسفند 03 | داستان | آرش رمضانی |
![]() |
بخارِ نفسش بر جدارهی داخلیِ سرپوشِ کفنش مینشست و شبنم میزایید. نور رقیق که از سرپوش میگذشت، قطرات ریز شبنمِ نفسش را به چراغهای کوچکی تبدیل میکرد ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از رامش زرغانی | |
28 اسفند 03 | داستان | رامش زرغانی |
![]() |
روی صندلی های ردیف اول نشسته بودیم . از توی آینه بزرگ جلوی اتوبوس به راننده نگاه کردم . صورتش گوشتالود بود و ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از مولود سوزنگران | |
2 فروردین 04 | داستان | مولود سوزنگران |
![]() |
دِه را که پیدا کردیم بَمی بود برای خودش. لَنگ رعشه ای، تا سقف و دیوارهایش یکی شوند. از اولین دکان که سر راهمان بود نشانی را پرسیدیم ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از شهاب عموئیان | |
28 اسفند 03 | داستان | شهاب عموئیان |
![]() |
مثل همیشه توی شلوغی بچهها و کارمندان دانشگاه دنبال تو میگردم. کمکم از آمدنت دارم ناامید میشوم ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از منصور علیمرادی | |
28 اسفند 03 | داستان | منصور علیمرادی |
![]() |
سینه ی قایق که بر ساحل شنی نشست، رحمانِ ناخدا عبدالله کُلتش را از پر شال بیرون کشید: خلاص می کنم این ولدالزنا را ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از هستی قاسمی | |
29 اسفند 03 | داستان | هستی قاسمی |
![]() |
گفت: می خواهم دنیا را نجات بدهم گفتم: شاعر که فقط شاعراست گفت: پس تو ندیدی شاعرانی که دنیا را نجات دادند و ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از فرهاد کشوری | |
29 اسفند 03 | داستان | فرهاد کشوری |
![]() |
اگر بلیط میخریدم، برای رفتن به سینما مشکلی نداشتم و هیچ مانعی سر راهم نبود. اما برای رفتن به باشگاه، به خصوص اگر به مناسبت جشنی، خوانندهای از تهران میآمد ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از نسترن مکارمی | |
30 اسفند 03 | داستان | نسترن مکارمی |
![]() |
داریم چمدان میبندیم. هر سال همین طور است. سنت دیرینه. سنت فصل است. بهار که میشود آدم در و دیوار خانه را تاب نمیآورد ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از مجتبی مقدم | |
29 اسفند 03 | داستان | مجتبی مقدم |
![]() |
باران تندتر شده بود و تکاپوی مردم هم. بیشتر آدم ها می رفتند توی مغازه ها و عده ای هم زیر سایبان ها ایستاده بودند ...
|
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- چرا «خروس جنگی» شکست خورد؟
- نخستین نمایش فیلم «بیگانه» در جشنواره امسال ونیز
- محمود دولتآبادی مردمیترین نویسنده ایران است
- پیکر شهرام شاهرختاش در خاک آرام گرفت
- «چراغ دل» برنده جایزه بوکر بینالمللی شد
- شاعری که پاسپورتش را از فروغ گرفت
- جواد مجابی در گفتوگو با ایبنا: دیگر رمان نمینویسم
![]() |
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو

![]() |
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
![]() |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |