| داستانی از عباس باباعلی | |
| 28 اسفند 03 | داستان | عباس باباعلی |
|
|
نمیدانم چکار کنم؟ چه بگویم؟… یک دلاری را که گرفته سمتم بگیرم، یا... از خودم بدم میآید که بِهِش رو انداختهام؛ به چنگیز، که همهی صنف میگویند... ...
|
|
ادامه ... |
|
ویژه نامه ها
|
|
| 1400 |
|
|
| نوروز 1399 |
|
|
| نوروز 1398 |
|
|
| نوروز 1397 |
|
|
| داستان نوروز 1396 |
|
|
| نوروز 1393 |
|
|
| بهرام اردبیلی |
|
|
| ترجمه اولیس اثر جویس |
|
|
| ساده نویسی |
|
|
| علی مسعود هزارجریبی |
| داستانی از حبیب پیریاری | |
| 28 اسفند 03 | داستان | حبیب پیریاری |
|
|
ماما هیچ مثل طوبی نیست. برای آدم آبرو نمیگذارد. یعنی جوری مهربانی میکند که تو نتوانی بزرگ بشوی. حالا هی برو و جلویش موزِر بکش به صورتت که بفهمد ...
|
|
ادامه ... |
|
| داستانی از علی جانوند | |
| 29 اسفند 03 | داستان | علی جانوند |
|
|
از پله و آخرین پاگرد پایین آمد. از در خارج شد. کیف ساز را روی کولش جابجا کرد و به دور و بر نگاهی انداخت. روزمرهای که پس از جنگ هر روز تکرار میشد ...
|
|
ادامه ... |
|
| داستانی از فاطمه حیدری مراغه | |
| 28 اسفند 03 | داستان | فاطمه حیدری مراغه |
|
|
سيني استكان ها دستش بود، به طرف بالكن دويد و براي پيدا كردن ماه چند بار دور خودش چرخيد. چشمهايش سياهي رفت؛ با دست راست ديوار سرد سيماني بالكن را گرفت ...
|
|
ادامه ... |
|
| داستانی از شراره خانمرادی | |
| 28 اسفند 03 | داستان | شراره خانمرادی |
|
|
مثل همیشه، ساعت ۱۱ صبح، با شکمی که حالا کاملاً جلو آمده و دست و پایی ورمکرده از طبقه سوم وارد آسانسور میشوم تا به طبقۀ اول بروم ...
|
|
ادامه ... |
|
| داستانی از احمد درخشان | |
| 28 اسفند 03 | داستان | احمد درخشان |
|
|
اتاقي كه در آن روي تخت نشسته بودم و به صداها گوش ميكردم، گرم و خفه بود. اتاق پنجره نداشت و روزنهي كوچكي كه نزديك سقف رو به سالن بود نه روشنايي ميآورد نه هوا ...
|
|
ادامه ... |
|
| داستانی از نگار داوودی | |
| 28 اسفند 03 | داستان | نگار داوودی |
|
|
پدر مرده بود. دیشب خوابش را دیدم. توی خواب به من می گفت: دیشب خوابت را دیدم بالرین شده بودی،
بالرین شده بودم ... |
|
ادامه ... |
|
| داستانی از آرش رمضانی | |
| 28 اسفند 03 | داستان | آرش رمضانی |
|
|
بخارِ نفسش بر جدارهی داخلیِ سرپوشِ کفنش مینشست و شبنم میزایید. نور رقیق که از سرپوش میگذشت، قطرات ریز شبنمِ نفسش را به چراغهای کوچکی تبدیل میکرد ...
|
|
ادامه ... |
|
| داستانی از رامش زرغانی | |
| 28 اسفند 03 | داستان | رامش زرغانی |
|
|
روی صندلی های ردیف اول نشسته بودیم . از توی آینه بزرگ جلوی اتوبوس به راننده نگاه کردم . صورتش گوشتالود بود و ...
|
|
ادامه ... |
|
| داستانی از مولود سوزنگران | |
| 2 فروردین 04 | داستان | مولود سوزنگران |
|
|
دِه را که پیدا کردیم بَمی بود برای خودش. لَنگ رعشه ای، تا سقف و دیوارهایش یکی شوند. از اولین دکان که سر راهمان بود نشانی را پرسیدیم ...
|
|
ادامه ... |
|
اینجا و آنجا
- چرا «خروس جنگی» شکست خورد؟
- نخستین نمایش فیلم «بیگانه» در جشنواره امسال ونیز
- محمود دولتآبادی مردمیترین نویسنده ایران است
- پیکر شهرام شاهرختاش در خاک آرام گرفت
- «چراغ دل» برنده جایزه بوکر بینالمللی شد
- شاعری که پاسپورتش را از فروغ گرفت
- جواد مجابی در گفتوگو با ایبنا: دیگر رمان نمینویسم
![]() |
| رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو
|
| شرایط درج آگهی در پیاده رو |
|
| کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |
