داستانی از شهلا شیخی | |
7 مهر 95 | داستان | شهلا شیخی |
![]() |
شهرزاد نویسندهی داستانهای عاشقانه است. خبرها را سرهنگ برایش میآورد. موضوعها آنقدر واقعیاند که انگار وقایع را میبیند و در بارهاشان مینویسد. او معتقد است آنها هم به نوعی داستانهای عاشقانهاند. سرهنگ به شوخی بهش میگوید آگاتا کریستی؛ به خودش هم لقب آلنپو داده است. زمانی که با هماند یکدیگر را آگا و آلن صدا میکنند ...
|
|
ادامه ... |

ویژه نامه ها
![]() |
1400 |
![]() |
نوروز 1399 |
![]() |
نوروز 1398 |
![]() |
نوروز 1397 |
![]() |
داستان نوروز 1396 |
![]() |
نوروز 1393 |
![]() |
بهرام اردبیلی |
![]() |
ترجمه اولیس اثر جویس |
![]() |
ساده نویسی |
![]() |
علی مسعود هزارجریبی |
داستانی از سوسن عابدین | |
25 شهریور 95 | داستان | سوسن عابدین |
![]() |
مقابل دکه ی روزنامه فروشی نگاهم به عنوان یکی از روزنامه ها می افتد . « ایران تعطیل شد» . با عجله روزنامه را می خرم و درحالیکه در پیاده روقدم می زنم می خواهم بدانم علت تعطیلی روزنامه ی ایران چیست که عناوین دیگر ذهنم را درگیر می کند . « جنگ در ...مذاکره ی ...تورم ....عروسی جوان خودش را به آتش .....درحالیکه نفسم و دلم هر دو باهم می گیرند روزنامه را می بندم ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از سمیه کاظمی حسنوند | |
10 شهریور 95 | داستان | سمیه کاظمی حسنوند |
![]() |
توی باغچه ی خزان زده یک گوشه روی تخته سنگی آفتاب می گیرم. آفتابش سست و کرخت است، زرد کمرنگ نباتی. تا می آید جانی بگیرد یک مشت ابر قلچماق می ریزند جلویش و شلوغ بازی درمی آورند. درخت های آلو و زردآلو و سیب، اسکلت های قهوه ای عمود بر زمین زیر باران یک ریز و مداوم دیشب قهوه ای تر به چشم می آمدند ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از علی خاکزاد | |
30 مرداد 95 | داستان | علی خاکزاد |
![]() |
بار اولی که مگس قایقران را دیدم،وقتی بود که شب پیش از آن نخوابیده یا کم خوابیده بودم . حالا درست یادم نیست . همیشه بعد چنین شبی کف پاهام سرد می شود و نوک انگشت هام یخ می زند،انگار دست میت باشد . گاه وبی گاه صدای کسی توی گوش چپم می پیچد که ناله و استغاثه می کند وّ یا ندبه . گاهی هم با من حرف می زند ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از احمد تمیمی | |
30 مرداد 95 | داستان | احمد تمیمی |
![]() |
- خیلی دوست دارم!
-واقعاً؟ یعنی من رو بیشتر از همه دوست داری؟ -آره! -اگه راست میگی تا کجا با من می مونی؟ -تا آخر دنیا! - پس اشتباه میکنی! دنیا رو بیشتر از من دوست داری ... |
|
ادامه ... |
داستانی از نائله یوسفی | |
29 تیر 95 | داستان | نائله یوسفی |
![]() |
روزهای آسایشگاه به شب هایش نمی ارزد. سیاه که بیافتد به راهروها نعمتی است برای خودش. فس فس دمپایی خیس نفرین شده هم دلتنگی یک تیمارستان را به لخ لخ قدم ها می کشد. امان، امان از قیژ قیژ تخت آهنی زمخت صدادار، از هر جایش که بگیری با زبان پیچ و مهره ها یک دنیا حرف دارد ...
|
|
ادامه ... |
معرفی مجموعه داستان "مها و چند داستان دیگر" و یک داستان از هادی هیالی |
|
29 تیر 95 | داستان | هادی هیالی |
![]() |
از میان آثاری که هادی هیالی تاکنون نوشته است « مها و چند داستان دیگر » نخستین کتابی است که او به چاپ می سپارد . "مها" شش داستان کوتاه را در بر می گیرد که صحنه های وقایع شان همه در جامعه عرب خوزستان می گذرد . جامعه ای با جمعیتی قابل توجه و دارای تاریخی گرانقدر و تعداد زیادی تحصیلکرده دانشگاهی که با همه مصایبی که در این مدت بر او رفته پویایی و نشاط خود را همچنان حفظ کرده است و گواه این پویایی هم رشد نسل معتنابهی دست به قلم در سال های اخیر است ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از زینب گشتیل | |
29 تیر 95 | داستان | زینب گشتیل |
![]() |
گل که بین دستهاش بالا و پایین می شد و گردن می گرفت،دست فرو می کرد داخل آن. با کم و زیاد کردن قطر و پهناش،دیواره کوزه نازک می شد یا ضخیم. کمال دانه های درشت عرق را گاه با پشت آستین، از پیشانی می گرفت ...
|
|
ادامه ... |
معرفی کتاب «برگ و باد در دومین طبقه ی پلاک ۳۸» ژیلات تقی زاده | |
29 تیر 95 | داستان | آتوسا سمیعی |
![]() |
این داستان همچون سایر نوشته های ژیلا تقی زاده٬ فضایی صمیمی٬ساده٬دلنشین و ملموس دارد.شخصیت پردازی ماندگار و نه تیپ سازی گذرا٬خواننده را بلافاصله بی آن که خود متوجه شود به دل ماجرا می کشاند و آن چنان گرم داستان می شوی که زمان و مکان محو می شود و فقط تو می مانی و دلی که به داستان سپرده ای ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از روناک سیفی | |
4 تیر 00 | داستان | روناک سیفی |
![]() |
اولین ضربه شلاق توی دستم خورد، وقتی برای مانع شدن از ضربه جلوی صورتم گرفته بودم اما دومی به پایم خورد و زمین افتادم . دردش مثل تیزآب در درونم چیزی را از ریشه کند و سوزاند و زخمی روی پای راستم گذاشت ...
|
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- پیکر شهرام شاهرختاش در خاک آرام گرفت
- «چراغ دل» برنده جایزه بوکر بینالمللی شد
- شاعری که پاسپورتش را از فروغ گرفت
- جواد مجابی در گفتوگو با ایبنا: دیگر رمان نمینویسم
- علی مؤمنی در گفتوگو با ایبنا تشریح کرد : چرا یدالله رؤیایی به رغم تمایل، «شعر نوین حجم» را به تاخیر
- بحثی درباره حجمگرایی نوین
- نگاهی تازه به سرودههای نصرت رحمانی
![]() |
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو

![]() |
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
![]() |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |