داستانی از شهاب عموئیان
28 اسفند 03 | داستان | شهاب عموئیان داستانی از شهاب عموئیان
مثل همیشه توی شلوغی بچه‌ها و کارمندان دانشگاه دنبال تو میگردم. کم‌کم از آمدنت دارم ناامید می‌شوم ...

ادامه ...
داستانی از منصور علیمرادی
28 اسفند 03 | داستان | منصور علیمرادی داستانی از منصور علیمرادی
سینه ی قایق که بر ساحل شنی نشست، رحمانِ ناخدا عبدالله کُلتش را از پر شال بیرون کشید: خلاص می کنم این ولدالزنا را ...

ادامه ...
داستانی از هستی قاسمی
29 اسفند 03 | داستان | هستی قاسمی داستانی از هستی قاسمی
گفت: می خواهم دنیا را نجات بدهم گفتم: شاعر که فقط شاعراست گفت: پس تو ندیدی شاعرانی که دنیا را نجات دادند و ...

ادامه ...
داستانی از فرهاد کشوری
29 اسفند 03 | داستان | فرهاد کشوری داستانی از فرهاد کشوری
اگر بلیط می‌خریدم، برای رفتن به سینما مشکلی نداشتم و هیچ مانعی سر راهم نبود. اما برای رفتن به باشگاه، به خصوص اگر به مناسبت جشنی، خواننده‌ای از تهران می‌آمد ...

ادامه ...
داستانی از نسترن مکارمی
30 اسفند 03 | داستان | نسترن مکارمی داستانی از نسترن مکارمی
داریم چمدان می‌بندیم. هر سال همین طور است. سنت دیرینه. سنت فصل است. بهار که می‌شود آدم در و دیوار خانه را تاب نمی‌آورد ...

ادامه ...
داستانی از مجتبی مقدم
29 اسفند 03 | داستان | مجتبی مقدم داستانی از مجتبی مقدم
باران تندتر شده بود و تکاپوی مردم هم. بیشتر آدم ها می رفتند توی مغازه ها و عده ای هم زیر سایبان ها ایستاده بودند ...

ادامه ...
داستانی از شیرین ورچه
29 اسفند 03 | داستان | شیرین ورچه داستانی از شیرین ورچه
غروبی روی مبل ولو شده بودم و مجله ورق می‌زدم که وزوز خرمگسی از پشت پنجره‌ی سالن، چپید توی گوشم. از بچگی خرمگس‌های زیادی کشته‌ام. یادم می‌آید بعد از له کردن‌ ...

ادامه ...
داستانی از هستی قاسمی
30 آذر 03 | داستان | هستی قاسمی داستانی از هستی قاسمی
در تمام این سالها یاد گرفته بودم هیچ وقت منتظر نباشم چون می دانستم آن آدم نمی آید وقتی هم که می آید یا دیر است و یا همه چیزعوض شده است ...

ادامه ...
داستانی از سارا سعدلو
30 آذر 03 | داستان | سارا سعدلو داستانی از سارا سعدلو
قابچی در سالن فرودگاه ایستاده بود و از پشت شیشه‌ی پنجره‌ی بزرگی، محوطه‌ی وسیع باند فرودگاه را تماشا می‌کرد ...

ادامه ...
نگاهي به رمان ماخونيك نوشته‌ي محسن فاتحي
احمد درخشان
6 اردیبهشت 03 | داستان | احمد درخشان نگاهي به رمان ماخونيك نوشته‌ي محسن فاتحي
 احمد درخشان
محسن فاتحي در رمان ماخونيك تلاش مي‌كند در امتداد سنن ادبي زبان فارسي بنويسد. او شاهكارهاي ادبي كلاسيك را عرصه‌اي و آبشخوري قرار مي‌دهد براي خلق يك وضعيت دوگانه و پارودي‌گونه. اتفاقات رمان به‌نوعي در موازات و محاذات با ماجراهاي اساطيري و افسانوي و تاريخي شكل مي‌گيرد و جريان مي‌يابد ...

ادامه ...