داستانی از آرش مونگاری | |
9 شهریور 96 | داستان | آرش مونگاری |
![]() |
و منتظر ماندم جواب بدهد. می دانستم این مواقع نباید بیشتر از این چیزی گفت. صمم بکم؛ مات گردنبند بود و زبانش را دور لب می چرخاند. پاپی اش نشدم. گذاشتم بیشتر نگاه کند. بازار خراب بود و به این راحتی ها نمی شد، پرنده از سر دام، هو داد. ولی، لفت و معطلیش که یکم بیشتر شد ... ...
|
|
ادامه ... |

ویژه نامه ها
![]() |
1400 |
![]() |
نوروز 1399 |
![]() |
نوروز 1398 |
![]() |
نوروز 1397 |
![]() |
داستان نوروز 1396 |
![]() |
نوروز 1393 |
![]() |
بهرام اردبیلی |
![]() |
ترجمه اولیس اثر جویس |
![]() |
ساده نویسی |
![]() |
علی مسعود هزارجریبی |
داستانی از راضیه مهدی زاده | |
8 شهریور 96 | داستان | راضیه مهدی زاده |
![]() |
دست استخوانی اش را جلو آورد و تعارف کرد.بد بود اگر قبول نمی کردم،مخصوصا که توی خیابان فشن هم ایستاده بودیم و دیده بودم که اوا با چه ذوق و سلیقه ای،توتون ها را ریخت توی کاغذ سفید و با یک دستگاه کوچک کاغذ را پیچاند ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از نازنین پدرام | |
7 شهریور 96 | داستان | نازنین پدرام |
![]() |
دو ماه و هفت روز است که هر آخر هفته این جاده را طی میکنم تا به مامان کوکب برسم . قبل تر ها جاده را میشناختم اما حالا از بَر شده ام.محل دقیق مغازه ها، پیچ ها ، محل های سبقت مجاز ،بهترین محل ها برای استراحت ،دست اندازها ، سرعت گیر ها ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از محمود صبورنیا | |
7 شهریور 96 | داستان | محمود صبورنیا |
![]() |
آخه مادر شما دیگه چرا؟!... چشم دیدن همدیگر را ندارید ،انوقت این همه جانبداری؟!...
نمیدونم شاید این هم از سیاستهای زنانه ست ، بیخود نیست که مردها دین را اختراع کردند ... ... |
|
ادامه ... |
داستانی از مهیار متولی زاده کاخکی | |
2 شهریور 96 | داستان | مهیار متولی زاده کاخکی |
![]() |
"یک، دو، سه، چهار، پنج. پنج تاش هست بچه ها. بیاین بازی کنیم"
احمد و علی، به سرعت از داخل کوچه به سمت مهدی دویدند. کوچه باریک بود و تنگ به نظر می رسید.جمعیت زیاد بود. کوچه های یک خانه. خانه ای که خود، پر از خانه است و در هر کدام ... ... |
|
ادامه ... |
داستانی از مرتضی بویراحمدی | |
26 مرداد 96 | داستان | مرتضی بویراحمدی |
![]() |
عربدههایی که برای زنده نگاه داشتن نالههای کشور است دل اهل تالاب را ریش میکند. خورشید که لب پایینیاش را به لب مغرب میرساند ، بلم را میراند تا رو به راهی شود که از میان نیستان برایش ساخته بودند که بتواند به افق چشم بدوزد ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از درین کاظم ارگی | |
26 مرداد 96 | داستان | درین کاظم ارگی |
![]() |
نیما دوست داشت فضانورد شود و به سیاره ی کیوان برود. اما او فقط دوازده سال داشت. همین شد که تصمیم گرفت به کلاس نجوم برود و کتابهایی درباره سیاره ها و ستاره ها بخواند و همین کار را کرد.
در مدرسه دوستانش مسخره اش میکردند و میگفتند: "نیما تو هیچ وقت فضانورد نمیشوی... هاهاها" نیما حرف های دوستانش را نادیده میگرفت ... |
|
ادامه ... |
داستانی از انوش امیری | |
25 مرداد 96 | داستان | انوش امیری |
![]() |
نوای ساز و دُهُل توی کوچه واکوچه و همهجای روستا میپیچید ؛ پژواک دویدن و کوبش گامهای مرد ، شب را نقطهچین میکرد. تا رسید آستانهی خانه نفس تازه کرد و کوبه را کوبید ... کاش نیاد خیری عاجزم ازش یا خدا خودش باز کنه رودررو نگاهش نشم زخم زبون از کوره در میرم صدای پا سبکه نه سنگینه خودشه نه یا بخت ویا اقبال سنگینه سُرسُر میکنه نیس سبکه رسید ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از محمد اسعدی | |
22 مرداد 96 | داستان | محمد اسعدی |
![]() |
دایی مظفر در سالگردِ پسرش قاسم، گوسفند کشت و حلیم داد. بعد ازخوردن حلیم، رفتیم سرِخاک.
عکسِ بالای قبر همان بود که روز مرگش وسط تاج های گل گذاشته بودند. آن روز از هر قماشی آمده بودند. دوستان قدیمی، داش مشدی ها. زندان رفته ها. توبه کرده ها. تو عکس، سبیلهاش کوتاه تر شده بود و ته ریش داشت. ... |
|
ادامه ... |
داستانی از سارا سلماسی | |
17 مرداد 96 | داستان | سارا سلماسی |
![]() |
صدای گریه ی شهربانو، زن خالو مختار با صدای مااا مااای گاو همراه شده بود و تا حیاط پشتی می آمد. "راضیه" سریع مسواک زدنش را تمام کرد.روی سکوی کنار دیوار بلوکی پا گذاشت. دولا شد و سرک کشید توی حیاط خالو مختار .شهربانو وسط حیاط خاکی پهن شده ،لیسی *اش باز و روی شانه اش افتاده بود .به سینه می زد و گریه می کرد. صدای مااا مااای گاو مثل همیشه نبود .انگار ضجه می زد ...
|
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- پیکر شهرام شاهرختاش در خاک آرام گرفت
- «چراغ دل» برنده جایزه بوکر بینالمللی شد
- شاعری که پاسپورتش را از فروغ گرفت
- جواد مجابی در گفتوگو با ایبنا: دیگر رمان نمینویسم
- علی مؤمنی در گفتوگو با ایبنا تشریح کرد : چرا یدالله رؤیایی به رغم تمایل، «شعر نوین حجم» را به تاخیر
- بحثی درباره حجمگرایی نوین
- نگاهی تازه به سرودههای نصرت رحمانی
![]() |
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو

![]() |
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
![]() |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |