عروسکبازی | |
1 مرداد 99 | داستان | دنا پرویزی |
![]() |
عروسکها را نزدیک ظهر بدون هیچ مزاحمی، اینجا تلنبار میکنند. تارا همیشه در همین گوشه دنج اتاق بازی قایم میشود و بقیه را میپاید. مربی و بچهها با او کاری ندارند. ...
|
|
ادامه ... |

ویژه نامه ها
![]() |
1400 |
![]() |
نوروز 1399 |
![]() |
نوروز 1398 |
![]() |
نوروز 1397 |
![]() |
داستان نوروز 1396 |
![]() |
نوروز 1393 |
![]() |
بهرام اردبیلی |
![]() |
ترجمه اولیس اثر جویس |
![]() |
ساده نویسی |
![]() |
علی مسعود هزارجریبی |
داستانی از محمود بدیه | |
22 تیر 99 | داستان | محمود بدیه |
![]() |
آن ور خيابان، صداي اذان از بلندگوي تكيهي جلو پايگاه مقاومت به گوش ميرسيد.
اين طرف ، چند خانواده، ساكت و بي صدا ، روي سكوي سيماني لب آب ، كناروسائل و لباس شناگرها نشسته بودند . چند نفرهم،چند پله پائين تر... در تاريكي ديده نميشدند ... |
|
ادامه ... |
برنج سرد | |
18 تیر 99 | داستان | نگار داوودی |
![]() |
دست راستم را می گیرم به دستگیره ی در و دست چپم را آرام از دستش میکشم بیرون. حالا فقط جای گود شده ای از من روی صندلی ماشینش مانده. و از اینجا، از دوستت دارمی که قبل از پیاده شدنم گفت تا شب، تا کنار او روی مبل نشستنش یا ... |
|
ادامه ... |
زندگی پس از مرگ پدرم | |
14 تیر 99 | داستان | علی خاکزاد |
![]() |
حالا پدر همه جا بود، روی دیوار هال عکس بزرگ او بود ایستاده کنار سردار، دست روی شانه¬ی هم، توی بیابانی که نمی¬دانستم کجاست؛ آن¬جا دست تکان می¬داد، ...
|
|
ادامه ... |
صفحهی سیاه | |
4 تیر 00 | داستان | روناک سیفی |
![]() |
نویسنده:روناک سیفی
صفحه سیاه میبینی؟ سر سوزنی جا نمانده برای نوشتن روی این صفحه سیاه. روی تخته سفیدی که وقتی کشاندیش توی اتاقم جیغ زدم و گفتم این را چطوری پر کنم؟ ماژیکی دستم دادی و گفتی: فقط تاریخ روزهای خوب را بنویس. ... |
|
ادامه ... |
گنجینهی پدربزرگ | |
31 خرداد 99 | داستان | آفاق شوهانی |
![]() |
فصل سوم از کتاب «مجمع الروایات فی احکام القضات» اثر «ابو رضوان محمود بن محمد بن قاسم تالشی» را میخواندم. نسخهای قدیمی بود و من هرازگاهی از ذرهبین استفاده میکردم. ناگزیر بودم کلمات کمرنگ و مخدوش را نادیده بگیرم. دوست داشتم هرچه سریعتر حکم قاضی را بدانم. حدس میزدم حکم قطعی و نهایی، قصاص باشد. ... |
|
ادامه ... |
عنکبوت نفرینشده | |
9 خرداد 99 | داستان | اسماعیل زرعی |
![]() |
ننهعنكبوت از شدتِ درد و لذت به خودش میپيچيد. آنقدر آه و نالههای مكيفِ پُر سر و صدايی راه انداخته بود كه همهی فضای مستراح را پُر میكرد. طوری عرق میريخت و سرش به كار خودش گرم بود كه اگر دنيا كنفيكون میشد، اصلاً اهميت نمیداد. ... |
|
ادامه ... |
آن دست پل | |
9 خرداد 99 | داستان | عصمت حسینی |
![]() |
از پل که رد شدیم راننده گفت: جلوتر نمیرم.
و همانجا نگه داشت. مینی بوسی چند متر جلوتر داشت مسافرهایش را پیاده می کرد. مردی که روی صندلی عقب کنار من نشسته بود گفت: انگار نه انگار که جنگه. ... |
|
ادامه ... |
داستانی از آفاق شوهانی | |
5 اردیبهشت 99 | داستان | آفاق شوهانی |
![]() |
- چه خلوتجایی! این شهر چه نام دارد؟
- تهرون - تهرون؟ از توابع کدام ناحیت است؟ - ناحیت دیگه کیلویی چنده؟ تهرون پایتخت ایرونه! چی شده که میپرسی؟ اصلن از کجا میآی؟ - از مزارع سرسبز هندوستان. منام زنجبیل... ... |
|
ادامه ... |
زن، شب، باران (داستان مینیمال) |
|
1 اسفند 98 | داستان | رها شاهرخی |
![]() |
وارد اتاق خالی اش که میشوم، دلم میگیرد. انگار سال هاست که اینجا نبوده و من دلتنگی تمام این دوران را با خود حمل میکنم. همین یک هفته پیش بود ...
|
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- پیکر شهرام شاهرختاش در خاک آرام گرفت
- «چراغ دل» برنده جایزه بوکر بینالمللی شد
- شاعری که پاسپورتش را از فروغ گرفت
- جواد مجابی در گفتوگو با ایبنا: دیگر رمان نمینویسم
- علی مؤمنی در گفتوگو با ایبنا تشریح کرد : چرا یدالله رؤیایی به رغم تمایل، «شعر نوین حجم» را به تاخیر
- بحثی درباره حجمگرایی نوین
- نگاهی تازه به سرودههای نصرت رحمانی
![]() |
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو

![]() |
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
![]() |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |