داستانی از سارا شفیعی
23 بهمن 99 | داستان | سارا شفیعی داستانی از سارا شفیعی

وقتی بابای فرهاد تمام دل و روده ماشین را ریخته بود بیرون و داشت تعمیرش می‌کرد یک پیچ اضافه آمد و افتاد کنار جوی آب روبه‌روی در خانه ...

ادامه ...
داستانی از روناک سیفی
4 تیر 00 | داستان | روناک سیفی داستانی از روناک سیفی
نمی‌گویم کسی به من سر نزند نمی‌خواهم حصاری دور خودم بکشم. هر کس هر چقدر می‌خواهد به این خانه بیاید و بماند. چرا از من می‌رنجند وقتی تذکر می‌دهم کمی ملاحظه کنند ...

ادامه ...
داستانی از خاطره دبیرزاده
27 دی 99 | داستان | خاطره دبیرزاده داستانی از خاطره دبیرزاده
5 سال است که از مرگم می‌گذرد، 5 سال است که قلبم از حرکت افتاده و در شیشه‌ای پر از الکل در یکی از قفسه‌های آزمایشگاه بیمارستان قلب نگهداری می‌شود... ...

ادامه ...
داستانی از حمید نیسی
18 دی 99 | داستان | حمید نیسی داستانی از حمید نیسی
زن دو بشقاب روی میز گذاشت، بشقاب سوم را با کمی مکث در دستش نگه داشت انگاری چیزی به خاطرش آمده باشد بغض کرد، مرد وسایل اتاق پسر را جمع میکرد، زن در چهارچوب در اتاق ایستاده بود. ...

ادامه ...
داستانی از یوسف شیروانی
13 دی 99 | داستان | یوسف شیروانی داستانی از یوسف شیروانی
تب و تاب جنین در شکم کوچکش بالا گرفته بود. لگد می پراند و به زحمتش می انداخت. گرمای مرداد بیداد می کرد و او ناچار بود با شکم برآمده اش پیش برود و خودش را برساند به ایستگاه تاکسی که صد متری آن طرف خیابان بود. ...

ادامه ...
ریگ
12 شهریور 99 | داستان | پیام پاک‌باطن ریگ
«کُره خر پدر سگ!»
و پَس گردنی آبداری که پِسرک پهن زمین شد! مادرش که از فَرطِ عصبانیت چیزی نمانده‌بود قالب تُهی کند، چشم را بست و دهان را باز کرد:
«ذِلم کردی ذلیل مرگ شده‌ی تخمِ جِن.»
«بسه اعظم، خوبیت نداره، این‌قدر این بچه رو ناله و نفرین نکن، خدا قَهرش می‌گیره‌ها.»
...

ادامه ...
کله‌پاچه
20 مرداد 99 | داستان | سیدجمال حسینی کله‌پاچه
بین کله‌های گوسفند توی سینی سر پخته شده یک آدم هم دور سینی کله پزی چیده شده بود. کل حسین با ملاقه آب‌گوشت را روی کله ها می‌ریخت و اصلاً روی خودش نمی‌آورد و آدم‌های بیرون و توی دکان هم روی خودشان نمی‌آوردند. ...

ادامه ...
عروسک‌بازی
1 مرداد 99 | داستان | دنا پرویزی عروسک‌بازی
عروسک‌ها را نزدیک ظهر بدون هیچ مزاحمی، این‌جا تلنبار می‌کنند. تارا همیشه در همین گوشه دنج اتاق بازی قایم می‌شود و بقیه را می‌پاید. مربی‌ و بچه‌ها با او کاری ندارند. ...

ادامه ...
داستانی از محمود بدیه
22 تیر 99 | داستان | محمود بدیه داستانی از محمود بدیه
آن ور خيابان، صداي اذان از بلندگوي تكيه‌ي جلو پايگاه مقاومت به گوش مي‌رسيد.
اين طرف ، چند خانواده، ساكت و بي صدا ، روي سكوي سيماني لب آب ، كناروسائل و لباس شناگرها نشسته بودند . چند نفرهم،چند پله پائين تر... در تاريكي ديده نمي‌شدند
...

ادامه ...
برنج سرد
18 تیر 99 | داستان | نگار داوودی برنج سرد


دست راستم را می گیرم به دستگیره ی در و دست چپم را آرام از دستش می‌کشم بیرون. حالا فقط جای گود شده ای از من روی صندلی ماشینش مانده. و از اینجا، از دوستت دارمی که قبل از پیاده شدنم گفت تا شب، تا کنار او روی مبل نشستنش یا ...

ادامه ...