بازخوانی پرونده گروگان گیری این چند روز پیش | |
9 دی 98 | داستان | رمضان یاحقی |
![]() |
صفحه اول
پرینت پیامکهای تلفن همراه گروگانگیر؛ مورخ 19/6/96 «نسیم هنوز قهری؟» «قهر نباشم؟ یه ساله نامزدیم. آقام و ننم از بس سرکوفت می زنن دارن منو می کشن» ... |
|
ادامه ... |

ویژه نامه ها
![]() |
1400 |
![]() |
نوروز 1399 |
![]() |
نوروز 1398 |
![]() |
نوروز 1397 |
![]() |
داستان نوروز 1396 |
![]() |
نوروز 1393 |
![]() |
بهرام اردبیلی |
![]() |
ترجمه اولیس اثر جویس |
![]() |
ساده نویسی |
![]() |
علی مسعود هزارجریبی |
تکرار | |
4 تیر 00 | داستان | روناک سیفی |
![]() |
دیگر نمیتواند وقتی متوجه نگاهش به دیگری میشود صبوری کند و توی خودش بریزد. میخواهد همان لحظه سیلی به مرد بزند و منشی را نیست و نابود کند. آخر نگاهی که باید برای خودش باشد را وقتی به همکارش میدوزد توی دلش آتش به پا میشود. ...
|
|
ادامه ... |
قائمیان داستانی از اسماعیل زرعی |
|
12 آبان 98 | داستان | اسماعیل زرعی |
![]() |
آقای «قائمیان» را عوض کرده بودند، اما زنش زیر بار نمیرفت. مکرر روی زانویش میکوبید، به سینهاش میزد و بین مویههایش میگفت: چشممان زدهن. چشممان زدهن!
بین عدهای فامیل و دوست و آشنای خودش و شوهرش که همه سیاه پوشیده بودند نشسته بود. گاهی نگاهی به رفت و آمدِ ... |
|
ادامه ... |
داستانی از مهران عزیزی | |
5 آبان 98 | داستان | مهران عزیزی |
![]() |
مهبد هستم. یا هیربد، یا فربد یا.... اسم من، اسم من نیست؛ اسم خاصیست که ارادهی عام میکند. به نظرم جنسیتم هم روشن نیست؛ لااقل برای خودم. یا مهم نیست؛ برای هیچکس. حتی شاید یک نفر نباشم. چند نفر باشم که دارند باهم حرف میزنند؛ بیوقفه و یکریز. کلمات مثل خاکارّه میریزند زیر پاهام و پخش و پلا میشوند ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از کیمیا سادات نجفی | |
5 آبان 98 | داستان | کیمیا سادات نجفی |
![]() |
مرد پیاده شد. به یاد چمدان افتاد. بر خود لرزید. چمدان در صندوق عقب ماشین بود. ماشین وسط جاده خراب شده بود. جاده ای کوهستانی و باریک، یک طرفه. می ترسید. تا هتلی که رزرو کرده بود ده کیلومتر مانده بود. رد خون را گرفت. به جایی نرسید. ترسیده بود. هتل چطور جایی بود؟ جاده را درست می آمد؟ فضا مه آلود بود. سرد و برفی. چه هتلی بود وسط این فضای مه آلود، گرفته، آبی کبود. ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از همایون نوروزی | |
8 مهر 98 | داستان | همایون نوروزی |
![]() |
وقتی از ایران بیرون زدیم سر راه در یکی از کشورهای اروپای شرقی همسرم به شدت بیمار شد و ناگزیر بودم که او را به بیمارستان ببرم، رابطی که پول گرفته بود تا من و همسرم را به آلمان ببرد میگفت :اگه زنت رو بردی بیمارستان دیگه از من کاری ساخته نیست و باید همین جا بمونی چون شینگن اینجوریه اولین مرزی که ورودت ثبت بشه خونته. ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از سجاد احمدی | |
29 شهریور 98 | داستان | سجاد احمدی |
![]() |
قرار نبود مهمان بیاید؛ آن هم با گل و شیرینی. تا لحظه ی آخر هم کسی به او نگفته بود؛ همه فکر می کردند برایش بهترین انتخاب است. به هر حال تصمیم گرفته شده بود آن هم یا در مجلس های زنانه ی بعد از نماز ظهر یا در دورهمی همسایه ها در پارک. جایی که هر صحبتی شروع، و در نهایت به ازدواج یا طلاق یک نفر ختم می شد و در مورد او، همه ی زن های محل می گفتند: چه کسی را می خواهد بهتر از این پسر، از سرش هم زیادی است ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از روناک سیفی | |
4 تیر 00 | داستان | روناک سیفی |
![]() |
یک دو سالی میشه که به این درد لذت بخش مزمن مبتلا شدم. زخم روی مچ چپم رو میگم. راستی اگه روی دست راستم بود باید چه خاکی به سرم میریختم؟ من که راست دستم، چطور میتونم با دست چپ تمرکز بگیرم و زخم رو بکنم و یک دو میل پایین برم ؟ محال بود سوراخی به این ظریفی دربیارم .
یک ربعی می شه خونش بند نمییاد. باید برش می داشتم ... |
|
ادامه ... |
داستانی از علی خاکزاد | |
21 مرداد 98 | داستان | علی خاکزاد |
![]() |
بوی عرق پرستار کوتاه قد پیش از خودش رسید و به کامش چسبید.بعد درحالی که رخ رخ خیارش را می جوید گفت:«برو دوش بگیر»حتما شوخی می کرد،میان آن همه غریبه که لخت ایستاده بودند و پشم و پیل به آب می زدند؟چند روز گذشته بود به این سرعت،که باز نوبت حمام رسیده بود؟چه وقت بود و چرا کسی ساعتی نداشت یا روی دیوار یکی نبود و پرسیدن وقت هم از پرستار حماقت بود ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از حسين مقدس | |
4 مرداد 98 | داستان | حسين مقدس |
![]() |
من يك عمر است كه بخاطر پرندههايم از گربهها دوري كردهام و كوچكترين حركات اين دشمنان غدار را در نظر داشتهام. زياد اهل روزنامه خواندن نيستم. اما اين دليل نميشود كه وقتي به سبزي فروشي ميروم و سبزي فروش به طور اتفاقي سبزيها را لاي روزنامهاي ميپيچد كه مقالهاي با عنوان "راز سقوط گربهها از ارتفاع" دارد توجهام را جلب نكند. اين كه گربهها در سقوط از ارتفاع چگونه عمل ميكنند كه هميشه چهار دست و پا به زمين ميافتند مدتها بود كه ذهنم را مشغول كرده بود ...
|
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- چرا «خروس جنگی» شکست خورد؟
- نخستین نمایش فیلم «بیگانه» در جشنواره امسال ونیز
- محمود دولتآبادی مردمیترین نویسنده ایران است
- پیکر شهرام شاهرختاش در خاک آرام گرفت
- «چراغ دل» برنده جایزه بوکر بینالمللی شد
- شاعری که پاسپورتش را از فروغ گرفت
- جواد مجابی در گفتوگو با ایبنا: دیگر رمان نمینویسم
![]() |
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو

![]() |
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
![]() |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |