داستانی از انوش امیری | |
25 مرداد 96 | داستان | انوش امیری | |
نوای ساز و دُهُل توی کوچه واکوچه و همهجای روستا میپیچید ؛ پژواک دویدن و کوبش گامهای مرد ، شب را نقطهچین میکرد. تا رسید آستانهی خانه نفس تازه کرد و کوبه را کوبید ... کاش نیاد خیری عاجزم ازش یا خدا خودش باز کنه رودررو نگاهش نشم زخم زبون از کوره در میرم صدای پا سبکه نه سنگینه خودشه نه یا بخت ویا اقبال سنگینه سُرسُر میکنه نیس سبکه رسید ...
|
|
ادامه ... |
ویژه نامه ها
1400 |
نوروز 1399 |
نوروز 1398 |
نوروز 1397 |
داستان نوروز 1396 |
نوروز 1393 |
بهرام اردبیلی |
ترجمه اولیس اثر جویس |
ساده نویسی |
علی مسعود هزارجریبی |
داستانی از محمد اسعدی | |
22 مرداد 96 | داستان | محمد اسعدی | |
دایی مظفر در سالگردِ پسرش قاسم، گوسفند کشت و حلیم داد. بعد ازخوردن حلیم، رفتیم سرِخاک.
عکسِ بالای قبر همان بود که روز مرگش وسط تاج های گل گذاشته بودند. آن روز از هر قماشی آمده بودند. دوستان قدیمی، داش مشدی ها. زندان رفته ها. توبه کرده ها. تو عکس، سبیلهاش کوتاه تر شده بود و ته ریش داشت. ... |
|
ادامه ... |
داستانی از سارا سلماسی | |
17 مرداد 96 | داستان | سارا سلماسی | |
صدای گریه ی شهربانو، زن خالو مختار با صدای مااا مااای گاو همراه شده بود و تا حیاط پشتی می آمد. "راضیه" سریع مسواک زدنش را تمام کرد.روی سکوی کنار دیوار بلوکی پا گذاشت. دولا شد و سرک کشید توی حیاط خالو مختار .شهربانو وسط حیاط خاکی پهن شده ،لیسی *اش باز و روی شانه اش افتاده بود .به سینه می زد و گریه می کرد. صدای مااا مااای گاو مثل همیشه نبود .انگار ضجه می زد ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از علی خاکزاد | |
15 مرداد 96 | داستان | علی خاکزاد | |
دکتر تابلو را نشانش داد و گفت:
-خوب حواستو جمع کن و بگو این دندونه ها کدوم سمته؟اول چشم راست،دستت رو کاسه کن بذار رو چشم چپ پسر دلش خواست اشتباه بگوید. خندید و مادرش لبخند زد،بعد اخم کرد. قشنگ نبود. صورتش پر لک بود،چین داشت،پسر دلش گرفت. دکتر با خودکار یک E ریز نشان داد ... ... |
|
ادامه ... |
داستانی از حسین پور یوسف کلجاهی | |
14 مرداد 96 | داستان | حسین پور یوسف کلجاهی | |
آن روز نوبت قسط وام بود و دو روز بعد، اجاره ی خانه و هشتصد هزار تومان پول که لازم داشتم تا بیمه ی اتومبیل را با الحاقیه اش تمدید کنم. شارژ گوشی تمام شده بود و از اینکه مهری مدام زنگ نمی زد و غرغرش را سر خرید سور و سات نذری های پشت سرهم اش نمیشنیدم، خیالم راحت بود ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از سمیه کاظمی حسنوند | |
26 تیر 96 | داستان | سمیه کاظمی حسنوند | |
دکتر نوذری مجله ی توی دستش را محکم کوبید روی میز و گفت: (( اینا همه اش اراجیفه، شعر نیست! آقا جان سی چهل ساله دارم قلم میزنم به عمرم همچین مطالب بی سر و تهی ندیدم و نشنیدم، اسم خودشم گذاشته شاعر ارواح ...)) بقیه حرفش را خورد. آبریزش بینی داشت و عرق یکدستی روی پیشانی اش نشسته بود. از جیب کت ماهوتی اش دستمالی بیرون آورد و آب بینی اش را گرفت و توی صندلی چرم فرو رفت ...
|
|
ادامه ... |
دوالپاي من بخشی از رمان منتشر نشده ی احمد درخشان راوي احمد درخشان |
|
15 تیر 96 | داستان | احمد درخشان | |
وقتي ديدش، روي سكوي سيماني خانهاي قديمي و مخروبه نشسته بود و از سرماي زود هنگام پاييزي ميلرزيد. ميتواني به خوبي تصور كني سرما چطور از سيمان به تن آدم نفوذ ميكند. مخصوصاً اگر نمه باراني هم بزند و تيشرتي تابستاني را به تنت بچسباند ...
|
|
ادامه ... |
داستان هایی از مجید روانجو | |
29 خرداد 96 | داستان | مجید روانجو | |
پیرمرد: فرار کن،فرار کن پسر! الآنه گرفتار بشی،
سرباز: کجا برم ؟ دنیا کوچیکه،خیلی کوچیک،هر روزم داره کوچیکتر می شه، پیرمرد: اگه این جا نباشی،چند وقت دیگه آب ها از آسیاب میوفته، سرباز: بذار آبی که قراره از آسیاب بیفته ... |
|
ادامه ... |
داستانی از سارا محمدی | |
28 خرداد 96 | داستان | سارا محمدی | |
آمد توی اتاق. گفت : "بالاخره خونه رو خریدیم". دهانش بوی تخمه ی بو داده می داد. گفتم : "تخمه داریم؟"
لب هایش را به هم فشار داد. هر وقت این کار را می کرد یعنی یکهو حرف با انفجار از بین لب هایش بیرون می ریخت. گفت : "اصلا گوش دادی چی گفتم؟" ... |
|
ادامه ... |
داستانی از دنا پرویزی | |
11 خرداد 96 | داستان | دنا پرویزی | |
از آن صداي مهيب بايد چند وقتي گذشته باشد. اينجا مدتهاست همه چيز در سكوت فرو رفته؛ از حركت خبري نيست. راستش تا حالا چنين تجربهاي نداشتم و نميدانم چطور بايد با آن برخورد كنم. دستوري دريافت نميكنم ولي طبق عادت ...
|
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- جایزه ادبیات داستانی زنان به «روث اوزکی» رسید
- توصیف علی باباچاهی از مسعود احمدی
- سید علی صالحی: شعر مسعود احمدی از زندگی سرشار بود
- «آزما»ی جدید منتشر شد
- سرانجام مردی که از «شاملو» کند و به «اخوان» نزدیک شد
- گفتوگو با ع. پاشایی
- روایتی جالب از ارتباط میان ابراهیم گلستان و گُدار
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
"زنبق وحشی" شعرهای لوئیز گلوک ترجمه رزا جمالی نشر ایهام |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |