عنکبوت نفرینشده | |
9 خرداد 99 | داستان | اسماعیل زرعی | |
ننهعنكبوت از شدتِ درد و لذت به خودش میپيچيد. آنقدر آه و نالههای مكيفِ پُر سر و صدايی راه انداخته بود كه همهی فضای مستراح را پُر میكرد. طوری عرق میريخت و سرش به كار خودش گرم بود كه اگر دنيا كنفيكون میشد، اصلاً اهميت نمیداد. ... |
|
ادامه ... |
ویژه نامه ها
1400 |
نوروز 1399 |
نوروز 1398 |
نوروز 1397 |
داستان نوروز 1396 |
نوروز 1393 |
بهرام اردبیلی |
ترجمه اولیس اثر جویس |
ساده نویسی |
علی مسعود هزارجریبی |
آن دست پل | |
9 خرداد 99 | داستان | عصمت حسینی | |
از پل که رد شدیم راننده گفت: جلوتر نمیرم.
و همانجا نگه داشت. مینی بوسی چند متر جلوتر داشت مسافرهایش را پیاده می کرد. مردی که روی صندلی عقب کنار من نشسته بود گفت: انگار نه انگار که جنگه. ... |
|
ادامه ... |
داستانی از آفاق شوهانی | |
5 اردیبهشت 99 | داستان | آفاق شوهانی | |
- چه خلوتجایی! این شهر چه نام دارد؟
- تهرون - تهرون؟ از توابع کدام ناحیت است؟ - ناحیت دیگه کیلویی چنده؟ تهرون پایتخت ایرونه! چی شده که میپرسی؟ اصلن از کجا میآی؟ - از مزارع سرسبز هندوستان. منام زنجبیل... ... |
|
ادامه ... |
زن، شب، باران (داستان مینیمال) |
|
1 اسفند 98 | داستان | رها شاهرخی | |
وارد اتاق خالی اش که میشوم، دلم میگیرد. انگار سال هاست که اینجا نبوده و من دلتنگی تمام این دوران را با خود حمل میکنم. همین یک هفته پیش بود ...
|
|
ادامه ... |
خلاء (داستان مینیمال) |
|
1 اسفند 98 | داستان | عاطفه جهانگیرزاده | |
هوا سرد بود. کنار پنجره روی صندلی چوبی نشست. ...
|
|
ادامه ... |
کت و شلوار گاباردین | |
12 بهمن 98 | داستان | علی ملایجردی | |
ژیار به آستر کت دستی کشید و گفت جنس اعلا. گاباردین، از اون پدر ومادردارهاست. سر جیب بغل را بو کشید و گفت: لامصب چه بوی کاپیتان بلکی هم میده. صاحابش پیپ می کشیده، از اون آدم حسابی ها بوده. ... |
|
ادامه ... |
داستانی از علیرضا فراهانی | |
27 دی 98 | داستان | علیرضا فراهانی | |
فقط یک لحظه بود ؛ یک لحظه . همان لحظه ای که سرم را سمت پنجره برگرداندم و مه ای غلیظ و سرخ را در میانه ی زمین و آسمان دیدم . مه ای سرخ به رنگ خون . خون معلق در هوا . تکان خوردم . تمام تنم می لرزید . طبقه ی دوم بودیم و پنجره مان رو به کوچه ای بی در و پیکر .
... |
|
ادامه ... |
بازخوانی پرونده گروگان گیری این چند روز پیش | |
9 دی 98 | داستان | رمضان یاحقی | |
صفحه اول
پرینت پیامکهای تلفن همراه گروگانگیر؛ مورخ 19/6/96 «نسیم هنوز قهری؟» «قهر نباشم؟ یه ساله نامزدیم. آقام و ننم از بس سرکوفت می زنن دارن منو می کشن» ... |
|
ادامه ... |
تکرار | |
4 تیر 00 | داستان | روناک سیفی | |
دیگر نمیتواند وقتی متوجه نگاهش به دیگری میشود صبوری کند و توی خودش بریزد. میخواهد همان لحظه سیلی به مرد بزند و منشی را نیست و نابود کند. آخر نگاهی که باید برای خودش باشد را وقتی به همکارش میدوزد توی دلش آتش به پا میشود. ...
|
|
ادامه ... |
قائمیان داستانی از اسماعیل زرعی |
|
12 آبان 98 | داستان | اسماعیل زرعی | |
آقای «قائمیان» را عوض کرده بودند، اما زنش زیر بار نمیرفت. مکرر روی زانویش میکوبید، به سینهاش میزد و بین مویههایش میگفت: چشممان زدهن. چشممان زدهن!
بین عدهای فامیل و دوست و آشنای خودش و شوهرش که همه سیاه پوشیده بودند نشسته بود. گاهی نگاهی به رفت و آمدِ ... |
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- جایزه ادبیات داستانی زنان به «روث اوزکی» رسید
- توصیف علی باباچاهی از مسعود احمدی
- سید علی صالحی: شعر مسعود احمدی از زندگی سرشار بود
- «آزما»ی جدید منتشر شد
- سرانجام مردی که از «شاملو» کند و به «اخوان» نزدیک شد
- گفتوگو با ع. پاشایی
- روایتی جالب از ارتباط میان ابراهیم گلستان و گُدار
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
"زنبق وحشی" شعرهای لوئیز گلوک ترجمه رزا جمالی نشر ایهام |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |