داستانی از زینب گشتیل | |
29 تیر 95 | داستان | زینب گشتیل | |
گل که بین دستهاش بالا و پایین می شد و گردن می گرفت،دست فرو می کرد داخل آن. با کم و زیاد کردن قطر و پهناش،دیواره کوزه نازک می شد یا ضخیم. کمال دانه های درشت عرق را گاه با پشت آستین، از پیشانی می گرفت ...
|
|
ادامه ... |
ویژه نامه ها
1400 |
نوروز 1399 |
نوروز 1398 |
نوروز 1397 |
داستان نوروز 1396 |
نوروز 1393 |
بهرام اردبیلی |
ترجمه اولیس اثر جویس |
ساده نویسی |
علی مسعود هزارجریبی |
معرفی کتاب «برگ و باد در دومین طبقه ی پلاک ۳۸» ژیلات تقی زاده | |
29 تیر 95 | داستان | آتوسا سمیعی | |
این داستان همچون سایر نوشته های ژیلا تقی زاده٬ فضایی صمیمی٬ساده٬دلنشین و ملموس دارد.شخصیت پردازی ماندگار و نه تیپ سازی گذرا٬خواننده را بلافاصله بی آن که خود متوجه شود به دل ماجرا می کشاند و آن چنان گرم داستان می شوی که زمان و مکان محو می شود و فقط تو می مانی و دلی که به داستان سپرده ای ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از روناک سیفی | |
4 تیر 00 | داستان | روناک سیفی | |
اولین ضربه شلاق توی دستم خورد، وقتی برای مانع شدن از ضربه جلوی صورتم گرفته بودم اما دومی به پایم خورد و زمین افتادم . دردش مثل تیزآب در درونم چیزی را از ریشه کند و سوزاند و زخمی روی پای راستم گذاشت ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از حسین کهندل | |
14 خرداد 95 | داستان | حسین کهندل | |
زن سر مرد پنهانشده در ذهنش را با وسواس زیاد که از حرکات دستانش پیدا بود بیرون کشید و آنرا بهجای سر مردش گذاشت. اما همچون شبهای گذشته نتوانست آنرا از تن تنومند مردش جدا کند ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از ماندانا حسن زاده | |
14 خرداد 95 | داستان | ماندانا حسن زاده | |
مدرسه ی فردوسی فاصله ی چندانی با خانه نداشت.همه پچه های محله ی ما در همین مدرسه دوران ابتدایی را می گذراندند.من هم مثل برادران بزرگم در همین مدرسه شروع کرده و وارد کلاس چهارم شده بودم. ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از گلاله جلاليزاده | |
14 خرداد 95 | داستان | گلاله جلاليزاده | |
الا كه فكرش را ميكنم او همانجا بوده
همانجا بوده ومن نديده بودمش شايد كنار آن آب سردكن نحس آن آب سركن نحس كه در آن راهرو باريك بخش ICUدر آن باريك بي انتها چون شبجي در تاريكي ايستاده بود. ... |
|
ادامه ... |
داستانی از مرضیه پژوهان فر | |
14 خرداد 95 | داستان | مرضیه پژوهان فر | |
حتما صاحب مثل همیشه از سر کار بر می گشت و با اعصاب خردی می پرسید : " غذا حاضره یا نه ؟ " خورشید به سوی غرب می رفت که نباشد وآسمان همرنگ نارنج های تازه رسیده شده بود . باید تا هنگام برگشتن صاحب ، تصمیمش را می گرفت ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از احمد سوسرائی | |
14 خرداد 95 | داستان | احمد سوسرائی | |
آیش شان بالاتر از آیش ما بود.مال خودش که نه، آیشی که دهقانی گرفته بود.آبی که از بالای رودخانه به شالیزار های ما می رسید، از کناره ی شالیزارش می گذشت ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از شعله رضا زاده | |
10 اردیبهشت 95 | داستان | شعله رضا زاده | |
بعضی از آدمها هستند که به اندازهی سالها برایشان حرف داری، اما چشمت که به چشمانشان میفتد، لال میشوی...تمام کلمهها از ذهنت میپرند و با خودت خیال میکنی که شاید دفعهی بعد که دیدیشان، حرفهایت را بزنی...دفعهی بعدی که خودت هم میدانی هیچوقت از راه نخواهد رسید. از این آدمها دوروبرم زیاد بود. آنقدر حرفِ نگفته داشتم که گاهی حس میکردم ممکن است ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از خاطره محمدی | |
10 اردیبهشت 95 | داستان | خاطره محمدی | |
این آخرین قوری چای سیبم بود.عزت خدا بیامرز میگفت: فرنگیس اگه بهشتی وجود داشته باشه حتما طعم چای سیب های تو رو میده.
خودم سیب هارو رنده می کردم، خشک می کردم ،تفت میدادم یکم میخک و هل قاتیش میکردم، انوقت میشد بهشت عزت.بچه ها هیچکدومشون دوست ندارن. ... |
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- جایزه ادبیات داستانی زنان به «روث اوزکی» رسید
- توصیف علی باباچاهی از مسعود احمدی
- سید علی صالحی: شعر مسعود احمدی از زندگی سرشار بود
- «آزما»ی جدید منتشر شد
- سرانجام مردی که از «شاملو» کند و به «اخوان» نزدیک شد
- گفتوگو با ع. پاشایی
- روایتی جالب از ارتباط میان ابراهیم گلستان و گُدار
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
"زنبق وحشی" شعرهای لوئیز گلوک ترجمه رزا جمالی نشر ایهام |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |