داستانی از علی خاکزاد | |
15 مرداد 96 | داستان | علی خاکزاد |
![]() |
دکتر تابلو را نشانش داد و گفت:
-خوب حواستو جمع کن و بگو این دندونه ها کدوم سمته؟اول چشم راست،دستت رو کاسه کن بذار رو چشم چپ پسر دلش خواست اشتباه بگوید. خندید و مادرش لبخند زد،بعد اخم کرد. قشنگ نبود. صورتش پر لک بود،چین داشت،پسر دلش گرفت. دکتر با خودکار یک E ریز نشان داد ... ... |
|
ادامه ... |

ویژه نامه ها
![]() |
1400 |
![]() |
نوروز 1399 |
![]() |
نوروز 1398 |
![]() |
نوروز 1397 |
![]() |
داستان نوروز 1396 |
![]() |
نوروز 1393 |
![]() |
بهرام اردبیلی |
![]() |
ترجمه اولیس اثر جویس |
![]() |
ساده نویسی |
![]() |
علی مسعود هزارجریبی |
داستانی از حسین پور یوسف کلجاهی | |
14 مرداد 96 | داستان | حسین پور یوسف کلجاهی |
![]() |
آن روز نوبت قسط وام بود و دو روز بعد، اجاره ی خانه و هشتصد هزار تومان پول که لازم داشتم تا بیمه ی اتومبیل را با الحاقیه اش تمدید کنم. شارژ گوشی تمام شده بود و از اینکه مهری مدام زنگ نمی زد و غرغرش را سر خرید سور و سات نذری های پشت سرهم اش نمیشنیدم، خیالم راحت بود ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از سمیه کاظمی حسنوند | |
26 تیر 96 | داستان | سمیه کاظمی حسنوند |
![]() |
دکتر نوذری مجله ی توی دستش را محکم کوبید روی میز و گفت: (( اینا همه اش اراجیفه، شعر نیست! آقا جان سی چهل ساله دارم قلم میزنم به عمرم همچین مطالب بی سر و تهی ندیدم و نشنیدم، اسم خودشم گذاشته شاعر ارواح ...)) بقیه حرفش را خورد. آبریزش بینی داشت و عرق یکدستی روی پیشانی اش نشسته بود. از جیب کت ماهوتی اش دستمالی بیرون آورد و آب بینی اش را گرفت و توی صندلی چرم فرو رفت ...
|
|
ادامه ... |
دوالپاي من بخشی از رمان منتشر نشده ی احمد درخشان راوي احمد درخشان |
|
15 تیر 96 | داستان | احمد درخشان |
![]() |
وقتي ديدش، روي سكوي سيماني خانهاي قديمي و مخروبه نشسته بود و از سرماي زود هنگام پاييزي ميلرزيد. ميتواني به خوبي تصور كني سرما چطور از سيمان به تن آدم نفوذ ميكند. مخصوصاً اگر نمه باراني هم بزند و تيشرتي تابستاني را به تنت بچسباند ...
|
|
ادامه ... |
داستان هایی از مجید روانجو | |
29 خرداد 96 | داستان | مجید روانجو |
![]() |
پیرمرد: فرار کن،فرار کن پسر! الآنه گرفتار بشی،
سرباز: کجا برم ؟ دنیا کوچیکه،خیلی کوچیک،هر روزم داره کوچیکتر می شه، پیرمرد: اگه این جا نباشی،چند وقت دیگه آب ها از آسیاب میوفته، سرباز: بذار آبی که قراره از آسیاب بیفته ... |
|
ادامه ... |
داستانی از سارا محمدی | |
28 خرداد 96 | داستان | سارا محمدی |
![]() |
آمد توی اتاق. گفت : "بالاخره خونه رو خریدیم". دهانش بوی تخمه ی بو داده می داد. گفتم : "تخمه داریم؟"
لب هایش را به هم فشار داد. هر وقت این کار را می کرد یعنی یکهو حرف با انفجار از بین لب هایش بیرون می ریخت. گفت : "اصلا گوش دادی چی گفتم؟" ... |
|
ادامه ... |
داستانی از دنا پرویزی | |
11 خرداد 96 | داستان | دنا پرویزی |
![]() |
از آن صداي مهيب بايد چند وقتي گذشته باشد. اينجا مدتهاست همه چيز در سكوت فرو رفته؛ از حركت خبري نيست. راستش تا حالا چنين تجربهاي نداشتم و نميدانم چطور بايد با آن برخورد كنم. دستوري دريافت نميكنم ولي طبق عادت ...
|
|
ادامه ... |
داستانی از عشرت رحمان پور | |
10 اردیبهشت 96 | داستان | عشرت رحمان پور |
![]() |
کسی تو اتاق نیست. مریض تخت کناری را دیروز بردند جایی که عرب رفت؛ بس که دادوهوار راه میانداخت و بالا و پایین همه را یکی میکرد.
حیف شد. تنها شدم. بهش عادت کرده بودم؛ به بودنش تو اتاق و تو تختی که همیشه بههم ریخته بود، به دادوقال و شلوغکاریهاش، اگرچه گاهی از دستش سرسام میگرفتم و ... |
|
ادامه ... |
داستانی از نیلوفر منشی زاده | |
10 اردیبهشت 96 | داستان | نیلوفر منشی زاده |
![]() |
نیمه های شب که مادر را به سختی با قدم های کوتاه و نامطمئن به دستشویی می بردم زیر لب با ناله گفت:
-عزیزم درد دارم ...کمی پاهام رو بمال... پاهام... اونایی که رو تخته...! بعد با دست راست آرام چند بار به پهلوی پای راستش زد و گفت: اینو میگم ... این یکی پا، ولی اونی که رو تخته ... |
|
ادامه ... |
داستانی از علی خاکزاد | |
23 بهمن 95 | داستان | علی خاکزاد |
![]() |
آب نرم نرم گرم می شد و بخار می زد و می پیچید توی حمام. مرد قوز کرده بود. خودش را بغل کرده بود و منتظر بود برود زیر دوش. زن از پشت خودش را چسباند بهش
-دیگه نمی خوای؟ باز همان سؤال که هربار جوری می پرسید؛همیشه همان بود حتی اگر از وضع هوا می پرسید توی رختخواب دم صبح که ... |
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- پیکر شهرام شاهرختاش در خاک آرام گرفت
- «چراغ دل» برنده جایزه بوکر بینالمللی شد
- شاعری که پاسپورتش را از فروغ گرفت
- جواد مجابی در گفتوگو با ایبنا: دیگر رمان نمینویسم
- علی مؤمنی در گفتوگو با ایبنا تشریح کرد : چرا یدالله رؤیایی به رغم تمایل، «شعر نوین حجم» را به تاخیر
- بحثی درباره حجمگرایی نوین
- نگاهی تازه به سرودههای نصرت رحمانی
![]() |
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو

![]() |
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
![]() |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |