داستانی از هستی قاسمی
2 آذر 04 | داستان | هستی قاسمی داستانی از هستی قاسمی
قاب عکس دو نفره خالی است. تابلوی کپی ون گوگ کج است. توده ای از سیاهی خوفناک روی دیوار، خشمگین و طلبکار به من زل می زند. حضورش را با بی رحمی آشکار به رخ می کشد. از اشیا ریز و درشت که روزی با آنها مأنوس بوده ام تا ...

ادامه ...
داستانی از هستی قاسمی
29 اسفند 03 | داستان | هستی قاسمی داستانی از هستی قاسمی
گفت: می خواهم دنیا را نجات بدهم گفتم: شاعر که فقط شاعراست گفت: پس تو ندیدی شاعرانی که دنیا را نجات دادند و ...

ادامه ...
داستانی از هستی قاسمی
30 آذر 03 | داستان | هستی قاسمی داستانی از هستی قاسمی
در تمام این سالها یاد گرفته بودم هیچ وقت منتظر نباشم چون می دانستم آن آدم نمی آید وقتی هم که می آید یا دیر است و یا همه چیزعوض شده است ...

ادامه ...