شعری از بهاره فرکوش
24 اسفند 99 | قوالب کلاسیک | بهاره فرکوش شعری از بهاره فرکوش
-هنوز؟
+مصرع اول، هنوز دیگر چیست؟
-هنوز منتظرم تا تو نامه ام بدهی
تمام هم شده باشم هنوز منتظرم ...

ادامه ...
شعری از علیرضا کامرانی
8 اسفند 99 | قوالب کلاسیک | علیرضا کامرانی شعری از علیرضا کامرانی
ما از میان «هیچ» عبو/ریدیم...
این زندگی، مسیرِ رسیدن به↓
چیزی شبیه فاجعه خواهد بود!
از شب رسیده بود کسی شاید ...

ادامه ...
شعری از زهره جعفرزاده
20 بهمن 99 | قوالب کلاسیک | زهره جعفرزاده شعری از زهره جعفرزاده
مانده ام گوشه ی یک شهر فرو پاشیده
مانده ام مثل اسیری وسط یاغی ها
پوچم از هر چه که دنیا به سرم آورده
پوستم در گذر خانه ی دباغی ها ...

ادامه ...
شعری از زهرا صابری
8 بهمن 99 | قوالب کلاسیک | زهرا صابری شعری از زهرا صابری
عمری‌ست سرگردان و تنهایم: پیغمبری بی‌خویش و بی‌پیرو
در آرزوی گم‌شدن در برف، دنبال رد پای کیخسرو
یک‌صبح بر بانگ اذان شادم، یک روز گوشم در پی ناقوس
روز دگر در جست‌وجوی تو، بر آسمان همراه کیکاووس ...

ادامه ...
شعری از محسن انشایی
12 دی 99 | قوالب کلاسیک | محسن انشایی شعری از محسن انشایی
درست قبلِ رسیدن، درست قبل رهایی
بدون هیچ سکوتی، بدون هیچ صدایی
به این معاشقه ی بی ثمر ادامه ندادم
بدون هیچ سکوتی، بدون هیچ صدایی ...

ادامه ...
شعری از صنم نافع
12 دی 99 | قوالب کلاسیک | صنم نافع شعری از صنم نافع
فکرها در سرم بزرگ شدند، آسمان کوچک است در نظرم
این حوالی پُلی نمی بینم، تا از آنجا به زندگی بپرم
بروَم در دل خطرها و جنگ با لايه هاي پنهانی
من کدامم از اینهمه تصویر؟ من در آيينه چندمين نفرم!؟ ...

ادامه ...
شعری از سعید حیدری ساوجی
8 آبان 99 | قوالب کلاسیک | سعید حیدری ساوجی شعری از سعید حیدری ساوجی
با هر كسي به‌جز خودمان مهربان شديم
اسباب‌بازي هوس ديگران شديم
در سرنوشت خويش دخالت نداشتيم
شخصيت اضافه‌ي اين داستان شديم ...

ادامه ...
شعری از شهریار بصیری
4 آبان 99 | قوالب کلاسیک | شهریار بصیری شعری از شهریار بصیری
افتاده ام در گوشه‌ء دکان سمساری
شاهم ولی بر سینه‌ء قلیان قاجاری
در چشم مردم کوهم و در پیش چشمانت
تصویری از سنگم درون آینه کاری ...

ادامه ...
شعرهایی از رضا سلیمانی
22 مهر 99 | قوالب کلاسیک | رضا سلیمانی شعرهایی از رضا سلیمانی
تا شرح دهم منزلت خیره‌سری را
- بر دوش کشیدم همه‌جا دربه‌دری را
جز سینهٔ پُردرد به ما ارث ندادند
حالا چه کنم این‌همه ملک پدری را ...

ادامه ...
شعری از حبیب حسن نژاد
22 مهر 99 | قوالب کلاسیک | حبیب حسن نژاد شعری از حبیب حسن نژاد
به شعله تا نزدی: "سوختم، مذاب شدم"
مگو که:" ناسِره در من نماند و ناب شدم"
فریبِ صاف ضمیران هنر که نیست؛ چرا
هزار نقشِ پریشان زدی بر آب:"شدم" ...

ادامه ...