غزلی از علیرضا بدیع
24 آذر 91 | قوالب کلاسیک | علیرضا بدیع غزلی از علیرضا بدیع
اگر سنجاق مویت وا شود
از دست خواهم رفت
که سربازی چه خواهد کرد
با انبوه جنگاور؟
دلم را پیشتر از این
به کف آورده ای؛ حالا
زلیخایی کن و
پیراهنم را هم به چنگ آور ...
...

ادامه ...
غزلی از سیامک بهرام پرور
24 آذر 91 | قوالب کلاسیک | سیامک بهرام پرور غزلی از سیامک بهرام پرور
به روی جادهء واژه
بیا قدم بزنیم
نگو که: «خسته ام
آخرچرا قدم بزنیم ؟!»
تمام هستی «من» را
گرفته این دنیا
بیا که تا ته دنیا
«تو» را قدم بزنیم ...

ادامه ...
غزلی از سید اکبر سلیمانی
24 آبان 91 | قوالب کلاسیک | سیداکبرسلیمانی غزلی از سید اکبر سلیمانی
دو چتر ساده و عاشق،
دو دست پاک و نجیب
دو چتر سایه هم را
همیشه در تعقیب
دو چتر آبی و قرمز،
چهار چشم قشنگ
و دستهای موازی ،
و شانه های اریب
...

ادامه ...
غزل هایی از اعظم سعادتمند
24 آبان 91 | قوالب کلاسیک | اعظم سعادتمند غزل هایی از اعظم سعادتمند
چه مادرانه
به این نوعروس مي نگری
چگونه دل بکنم
از تو خانه ي پدری
به قهر مي روم و
آشتی نخواهم کرد
مگر که باز برایم
عروسکی بخری
...

ادامه ...
غزلی از فرهاد زارع کوهی
4 مهر 91 | قوالب کلاسیک | فرهاد زارع کوهی غزلی از فرهاد زارع کوهی
خالو! عصا را اژدها خورده٬
موسی به تور نیل افتاده
دریا خودش یک گله فرعون است٬
آفت به جان ایل افتاده!
باور نکن٬ دعوای زرگرهاست!
اصلا مگر هابیل هم بوده؟
که خون قرمز رنگ او حالا
بر گردن قابیل افتاده ...
...

ادامه ...
غزلی از محمد كاظم حسيني
4 مهر 91 | قوالب کلاسیک | محمد كاظم حسيني غزلی از محمد كاظم حسيني
بی رنگ و بو ،
روانی بی مزه،
این وصله ها به آب
نمی چسبد
(من) می رود قدم بزند
امشب
حالش بد است
خواب نمی چسبد ...
...

ادامه ...
شعرهایی از محدثه خسروی
7 مرداد 91 | قوالب کلاسیک | محدثه خسروی شعرهایی از محدثه خسروی
بوی پاییز می دهد نفسم،
که بهاری مرا صدا بزند
یا که دستی بیاید از پس ابر،
توی رگ های من هوا بزند
زندگی مثل سیل بی رحم است،
زندگی مثل سیل در جریان
هستی ام تیر می کشد بی تو
توی این ظهر گرم تابستان ...

ادامه ...
شعرهایی از آذر نادی
7 مرداد 91 | قوالب کلاسیک | آذر نادی شعرهایی از آذر نادی
مرهمی نمی شود گذاشت
زخم های ناشمرده را
بار درد روی شانه ام
عاقبت شکست گرده را
روی سر گذاشتندم و ..
دور من شلوغ می شود
مردمی غریبه می برند
باز روی دست، "مرده" را ...

ادامه ...
شعرهایی از عبدالحمید ضیائی
5 مرداد 91 | قوالب کلاسیک | عبدالحمید ضیائی شعرهایی از عبدالحمید ضیائی
و حتّی عشق، حتّی عشق،
زندان رهایی بود
سلوکِ هـیچ،
در جغرافیای بـی کجایی بود
بــرای دست و پــا گـم کـرده ی
شوق تماشـایت
نـخستین لذّت دیوانگی،
بی دسـت و پایی بود
...

ادامه ...
شعرهایی از امید فلاح لمراسکی
31 خرداد 91 | قوالب کلاسیک | امید فلاح لمراسکی شعرهایی از امید فلاح لمراسکی
آیینه به هر سنگ
جسارت می کرد
انگار که احساس حقارت
می کرد
تختی به اتاق خواب
لعنت می گفت
مردی به زنش
داشت خیانت می کرد ...
...

ادامه ...