چند رباعی از یاسر فرازی مقدم

تاریخ ارسال : 2 خرداد 04
بخش : قوالب کلاسیک
یک
افتاد به یادم چه پریشان رویش
دیدم که شبی نشستهام پهلویش
در محضر او چند رباعی خواندم
خیام، به هم کشیده شد ابرویش!
دو
شب، پیچکی از حصار من را دزدید
آرامش برگ و بار من را دزدید
بو برد که در باغ، نگهبانی نیست
پاییز، شبی بهار من را دزدید
سه
ابر آمده، ای پرنده، کردهست ترت
ای کاش، پری باز شود روی سرت
گنجشکک من، بهوقت باران گفتم
حیف است، زمستان بکند دربهدرت
چهار
به بختیارعلی، نویسندهی کرد
در گردش پاییز و بهار دنیا
بخت تو شود همیشه یار دنیا
بگذار که باغ باشکوهی باشد
در دست تو آخرین انار دنیا
لینک کوتاه : |
