شعرهایی از رضا علی اکبری

تاریخ ارسال : 2 خرداد 04
بخش : قوالب کلاسیک
توپادشاه منی، سمت مولیان برگرد
به مولیان خود، "اقلید" مهربان، برگرد
کنار رود"فسارود"، مثل رودکی ام
چقدرضجه زنم : رود! رود! ...هان! برگرد
به هرچه چنگ زنم تاکه بی قرارشوی
بدون کفش بتازان وبی امان برگرد
مباددیو روایتگر دلم بشود
به قصرقصه ی خود مثل قهرمان برگرد
نرو به حاشیه وعشق را نکن حاشا
بیا به متن بخارای داستان برگرد
نخواه پیرشود دخترانگی هایت
بیا دوباره به پیراهنی جوان برگرد
یکی، دو دانه ی شن مانده تاتمام شوم
نخواه دفن شوم درته زمان، برگرد
*اقلید؛شهرمن وفسارود محله ی زادگاهم
خاطره ای در باغ
با-غم...کنارفر صت سرخ انارها
درگیرباتمام قرار ومدارها
بر روی هرچه رفته" Flash back" زدم عزیز!
ردمی شوند خاطره ها چون قطارها....
اینجای شعرماوسط کوپه شبیم
مهتاب وبید وبادو گزش های خارها
گنجشک های بوسه که برشاخه لبت...
لبهای من که قوش...که چون شب شکارها...
حالا کسی به غیرمنت بوسه می زند
آقای ماه از وسط شاخه سارها!
مویت شبیه مرتع خشخاش، نشئه زا
تورفته ای ومن که شبیه خمارها....
(پک می ژنم به نام توای ژن...ژنی که دور...
دارم فشیل می شومت توی غارها
یک روژ می رشی که مرا جشت وجو کنی
افشوش اینکه گم شده ام در مژارها)
از خواب می پرم من داراترین قبل
حالا ندارمت که شبیه ندارها.....
لینک کوتاه : |
