شعری از رضا طبیب زاده
12 مهر 98 | قوالب کلاسیک | رضا طبیب زاده شعری از رضا طبیب زاده
سلامت می‌کنم هر بارِ چندم، بار چندم‌تر
جوابم می‌دهی گاهی "سلامٌ"تر، "علیکم"تر
تلاطم‌وار می‌رقصیم، مولاوار، شمساوار
«سلامٌ فیهِ حَتّی مَطلَعِ الفَجر»ی تلاطم‌تر ...

ادامه ...
شعری از علیرضا کبگانی
7 مهر 98 | قوالب کلاسیک | علیرضا کبگانی شعری از علیرضا کبگانی
در لهجه‌ات شرجی تداوم داشت، وقتی هوایت را بلد بودم
هر واژه‌ات تاویل هر واجت، من هر هجایت را بلد بودم
می شد کنار ساحل سنگی، سیگار را دزدانه آتش زد
در شهر می‌شد بی خبر گم شد، در شهر جایت را بلد بودم ...

ادامه ...
شعری از فاطیما مهرابی
29 شهریور 98 | قوالب کلاسیک | فاطیما مهرابی شعری از فاطیما مهرابی
کوه ها کوره های یاقوت اند
جگر آبدیده ای دارند
در گلوها قصیده ای خونین
رنگ های پریده ای دارند ...

ادامه ...
شعری از حسن دلبری
21 مرداد 98 | قوالب کلاسیک | حسن دلبری شعری از حسن دلبری
بهشت من نباید پشت این هفت آسمان باشد
در آغوش تو خوشبختم همین شاید همان باشد
نمی خواهم بهشتی را که عیاشی است بنیادش
بهشت دیگران بگذار مال دیگران باشد ...

ادامه ...
شعری از افشین افشنگ
21 مرداد 98 | قوالب کلاسیک | افشین افشنگ شعری از افشین افشنگ
بلوطی محکمم اما
صلیبی محکم از چوبم
شب مکر یهودا وُ
شب عیسای مصلوبم
...

ادامه ...
شعری از مهدی معظمی
6 تیر 98 | قوالب کلاسیک | مهدی معظمی شعری از مهدی معظمی
این ایستگاه آخر راه است
چیزی به غیر هیچ نمانده
آرام گریه کن ته خطم
نه!فرصت(بپیچ!...)نمانده ...

ادامه ...
شعری از عفت کاظمی
24 خرداد 98 | قوالب کلاسیک | عفت کاظمی شعری از عفت کاظمی
سخت می گیرمت در آغوشم
کوه آتشفشان شوی حتی
فاش گفتم که دوستت دارم
آتشی در دهان شوی حتی ...

ادامه ...
شعری از سمیه جلالی
3 خرداد 98 | قوالب کلاسیک | سمیه جلالی شعری از سمیه جلالی
گفتی: "بخوان" به نام خدایان بوالهوس
دیباچه ی جماع بُز و اَنتر و مگس
تکرار کن نحوست عصر مدرن را
در انزوای کاغذی و ساده ی قفس ...

ادامه ...
شعری از جعفر رضاپور
18 اردیبهشت 98 | قوالب کلاسیک | جعفر رضاپور شعری از جعفر رضاپور
مگر که هرچه بگویم به گفته می آیی؟
تو از کدام جهان نهفته می آیی؟
در استعاره و تشبیه ها نمی گنجی
تو گویی از دل شعری نگفته می آیی ...

ادامه ...
شعری از هما تیمورنژاد
30 آذر 97 | قوالب کلاسیک | هما تیمور نژاد شعری از هما تیمورنژاد
صدای سمّ اسب سرکش جنون
شکافِ سینه ام به درّه های خون
نهنگ خفته در گلوی مادیون
به شیهه می کشاندم به زیر پا ...

ادامه ...