شعری از عباس اصغرپور


شعری از عباس اصغرپور نویسنده : عباس اصغرپور
تاریخ ارسال :‌ 14 شهریور 04
بخش : قوالب کلاسیک

 

 

 

 

منو جوری بغل کن که بفهمه
فقط بادی که خوابه لای گندم
اگه دنیا یه دریای بزرگه...
نجاتم دادی از موج و تلاطم

منو جوری بغل کن زیر بارون 
که پاییز از من و تو جون بگیره 
منو محکم بغل کن که رگامون 
به همدیگه بچسبه خون بگیره

بیا و توی این روزای ابری
به رویاهای همدیگه بتابیم
منو محکم بگیر و چشم توو چشم
منو جوری بغل کن که بخوابیم

دو تا چشمات شبیه مثنوی بود 
بیا چشماتو با چشمم غزل کن
شبیه انعکاسِ ماه توو آب
همونجوری بیا من رو بغل کن

نجاتم دادی از عصرای پاییز
نجاتت دادم از روزای تاریک
تو با چشمات بوسیدی  چشامو
تو نزدیکی به من نزدیکِ نزدیک

تو خورشیدی به این روزای ابری
من از تو توو خودم لب‌ریز می‌شم
اگه پاییز فصل عاشقانه‌ست
کنار تو همه‌ش پاییز می‌شم

تو دزدیدی غم تنهاییامو
همه دنیا عوض شه تو همینی
منو جوری بغل کن که بفهمم 
همیشه واسه من مومن‌ترینی...

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :