شعرهایی از ایمان فرستاده
28 مرداد 95 | قوالب کلاسیک | ایمان فرستاده شعرهایی از ایمان فرستاده
بی‌هیاهو آفتابی می‌شود در شهر باران
کوچه‌ها را می‌کند با قطره‌هایش تیرباران
من به دنبال زنی هستم که در خوابم می‌آمد
او که همراهم می‌آمد تا خیابانی پریشان ...

ادامه ...
شعری از علیرضا رجبعلی زاده کاشانی
28 مرداد 95 | قوالب کلاسیک | علیرضا رجبعلی زاده کاشانی شعری از علیرضا رجبعلی زاده کاشانی
به بازرگان بگو زنده ست و گرم و ،تازه اين طوطي
بگو ميداند از "مردن" همين اندازه اين طوطي
بگوبا چشمهايش - گرد و بي حالت - قفس مي ديد
جهان تازه را هم پشت اين دروازه اين طوطي ...

ادامه ...
یک رباعی از ایرج زبردست
14 مرداد 95 | قوالب کلاسیک | ایرج زبردست یک رباعی از ایرج زبردست
شب
دلهره
تابوت
صدايي تاريک ...

ادامه ...
شعرهایی از علی رضا سلیمانی
9 تیر 95 | قوالب کلاسیک | علی رضا سلیمانی شعرهایی از علی رضا سلیمانی
موتور آقا،موتور...موتور فوری
.
.
کاش پیدا شود مسافر من
داخل چرخ های بی دنده
سالها گم شده است شاعر من ...

ادامه ...
شعری از پرستو رضایی
9 تیر 95 | قوالب کلاسیک | پرستو رضایی شعری از پرستو رضایی
تنهایی یک نسل یک آغوش یک شهر
بغض هزاران کوه در من راه دارد
روح زنی محتاط و مومن در درونم
از عشق ورزی با جهان اکراه دارد ...

ادامه ...
شعری از احمد طباطبایی
3 تیر 95 | قوالب کلاسیک | احمد طباطبایی شعری از احمد طباطبایی
تسخیر هر ترانه به تأکید یک گمان
تأکید یه گمانه به تسخیر هر زبان
ایمان تو به ساعت میدان دون ِ شهر
تنظیم ساعتت به همان لحظه‌ای که آن ...

ادامه ...
غزلی از آریو تهرانی
10 اردیبهشت 95 | قوالب کلاسیک | آریو تهرانی غزلی از آریو تهرانی
مسئله عشق و عاشقی بوده،یا صدایِ بلندِ بیداری؟!
رویِ صورت ضمیرِ خنده یِ تو،زیر صورت تبِ خود آزاری
در دلت همهمه که ساکت شد،مرد آرام قصه ات خوابید
شعر شد حس بسته ی سردت،همنوا با سکوتِ اجباری ...

ادامه ...
غزلی از علی راکبی
10 اردیبهشت 95 | قوالب کلاسیک | علی راکبی غزلی از علی راکبی
ما چه بودیم و چیستیم امروز جز همانی که میتوانستیم
ما همه شعرصامتیم همین شاعرانی که میتوانستیم
زخم و پرواز با همند عزیز اوج پرواز دانه در قفس است
فاتح آسمان خود بودیم آسمانی که میتوانستیم ...

ادامه ...
غزل هایی از نفیسه محمد نژاد
10 اردیبهشت 95 | قوالب کلاسیک | نفیسه محمد نژاد غزل هایی از نفیسه محمد نژاد
از تو نوشتن شاهکاری فوق ِ انسانیست
آرامشت در قلب ِ دریاهای دنیا نیست
چشمان ِ سبزت را نمی دانم ولی مویَت ،
پیچ و خَمَش در جاده ی چالوس، پیدا نیست! ...

ادامه ...
غزلی از محمد حسین سرخوش
10 اردیبهشت 95 | قوالب کلاسیک | محمد حسین سرخوش غزلی از محمد حسین سرخوش
لحظه ای گفتم بمان اما زمان بی رحم بود
فال حافظ،چای وقهوه،استکان بی رحم بود
"ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود"
کاروان رفت و همیشه ساربان بی رحم بود ...

ادامه ...