شعری از آزاده آرامی
19 دی 95 | قوالب کلاسیک | آزاده آرامی شعری از آزاده آرامی
یک سبد اشک روی دامانم ،روی احساس سیب کالی که
سرخ بود و کسی نمی فهمید ،مثل یک حرف خشک و خالی که
از دهان کسی نمی افتاد
به درک یا که هرچه باداباد ...

ادامه ...
شعری از ابوذر افشنگ
18 دی 95 | قوالب کلاسیک | ابوذر افشنگ شعری از ابوذر افشنگ
اوقات من به تلخی فنجان قهوه ام
در پشت مرزهای جهانی جدیدتر
دنبال رد تازه تری از توام ولی
تنها تر از همیشه و هی ناپدیدتر ...

ادامه ...
شعری از ایمان فرستاده
17 دی 95 | قوالب کلاسیک | ایمان فرستاده شعری از ایمان فرستاده
بادی وزید و سیب سرخ از شاخه افتاد
افتاد سیب از شاخه و شد باد "ایجاد"
بادی وزید و شاخه ای افتاد از سیب
شاخه جدا از سیب شد آغاز شد باد ...

ادامه ...
شعری از نادر پرندوار
16 دی 95 | قوالب کلاسیک | نادر پرندوار شعری از نادر پرندوار
تعبیرخوابهای من انگار بعد تو
سنگ است تا همیشه و دیوار بعد تو
رمال های کولی درپارک خوانده اند
از خط دست من غم بسیار بعد تو ...

ادامه ...
شعری از محمدرضا حجازی
15 دی 95 | قوالب کلاسیک | محمدرضا حجازی شعری از محمدرضا حجازی
درشکه های عجیبی که درخیابان اند
هنوزمنتظرسایه های انسان اند
دهان دلهره ی دره های طوفانی
طنین لرزشِ شنبادهای ویران اند ...

ادامه ...
شعری از حسین دیلم کتولی
15 دی 95 | قوالب کلاسیک | حسین دیلم کتولی شعری از حسین دیلم کتولی
درچشم هاتان قاب يک تصوير بوديم
ازخواب هاتان آخرين تعبير بوديم
نفرين ِ پَست آفرينش در شبي سرد
يک تور پاره دست ماهيگير بوديم
...

ادامه ...
شعری از فرهاد زارع کوهی
8 دی 95 | قوالب کلاسیک | فرهاد زارع کوهی شعری از فرهاد زارع کوهی
یک کاخ وارونه بودم
کاخی کلنگی که هرروز
با فرض دیوارهایش
دیوانه می‌شد ...

ادامه ...
شعرهایی از اعظم خندان
16 آذر 95 | قوالب کلاسیک | اعظم خندان شعرهایی از اعظم خندان
مرد کردی و عشق تصویریست بین دیوار و جوخه اعدام
لب مرزی که نابرابر بود بوسه تیر روی بازوها
شهر تا ده گرسنگی سرخ است روی پالان قاطری لنگان
بغض تا گریه استرس دارد زن این قصه پای کندوها ...

ادامه ...
شعری از سید رضا دهقانیان
14 آذر 95 | قوالب کلاسیک | سید رضا دهقانیان شعری از سید رضا دهقانیان
شب است و ماه کبودی که پشت بام افتاد
شب است و رشتۀ رعدی که از کلام افتاد
شب است و آه سیاه ستارگانی سرخ
که بچه قوی بنفشی شد و به دام افتاد ...

ادامه ...
شعری از سمیه برنجکار
10 آذر 95 | قوالب کلاسیک | سمیه برنجکار شعری از سمیه برنجکار
آه از گَلو بلند شد و بر زبان نشست
وحشت شبیه جغد بر این استخوان نشست
صد میلِ منبسط به تباهی است در تنم
این لاشه ها منم که به سوگش زمان نشست ...

ادامه ...