شعری از علی محمد زیدوندی
13 اردیبهشت 99 | قوالب کلاسیک | علی محمد زیدوندی شعری از علی محمد زیدوندی
افتاده به نبض ام ضـَربان نرسیدن
ای لال شوی لال؛ زبان نرســیدن
با این نَفَس سردو قطاری که نیامد
پیـچیـده به پایـم چمدان نرسیدن ...

ادامه ...
شعری از رضا طبیب زاده
15 بهمن 98 | قوالب کلاسیک | رضا طبیب زاده شعری از رضا طبیب زاده
بکُش به رسم پدرهامان که داغْ قسمت مادرهاست
بکُش به سنت اجدادی که رسمْ قتل برادرهاست
اگر که عاشق من هستی، بکُش؛ که خواهر من هستی
بکُش مرا که اساساً جنگ همیشه بر سر خواهرهاست ...

ادامه ...
شعری از محمدرضا میرزازاده
27 دی 98 | قوالب کلاسیک | محمدرضا میرزازاده شعری از محمدرضا میرزازاده
آدم شده ست هر که به حوا اضافه شد
دارا شده ست هر که به سارا اضافه شد
اسطوره ای به شعر معاصر جنون نداشت
لختی چکید از تو و لیلا اضافه شد ...

ادامه ...
شعری از طاهره باقری
16 آذر 98 | قوالب کلاسیک | طاهره باقری شعری از طاهره باقری
زن زمین مي خورد مثل هر بار در نمی آيد از او صدا هم
پا نخواهد شد - آری- برايش بعد از اين های دنيا، عصا هم!
زن زمين مي خورد تكه ها پخش تكه ها... تكه ها... تكه ها، پخش!
بر نمي دارد اين بار حتا، از خودش، از خودش يك هجا هم! ...

ادامه ...
شعری از حسن دلبری
16 آذر 98 | قوالب کلاسیک | حسن دلبری شعری از حسن دلبری
ای آب آتشباد نام دیگر تو
آتش پرستان جهان، خاکستر تو
قمصر به فریاد آمد از عطر حضورت
ای هرچه گل در هرچه گلدان پرپر تو ...

ادامه ...
شعری از سیده فاطمه مولانا
16 آبان 98 | قوالب کلاسیک | سیده فاطمه مولانا شعری از سیده فاطمه مولانا
قسم به آیتِ تاریکی ! به گیر و دارِ اذا عسعس !
قسم به من ! که شکوفا شد ، به دارِ سفسطه‌ی خون‌بس
من از مناقصه‌‌‌ی تحقیر ، من از مقابله می‌آیم ...

ادامه ...
شعری از آرش سیفی
7 آبان 98 | قوالب کلاسیک | آرش سیفی شعری از آرش سیفی
خاموش می‌شوند تمام چراغ ها
پاشیده خاک مرده به دنیای من کسی
شب بوی خون و چرک گرفته در آینه
تُف می‌کند به زندگی اش جای من کسی ...

ادامه ...
شعری از افشین افشنگ
5 آبان 98 | قوالب کلاسیک | افشین افشنگ شعری از افشین افشنگ
طلسم و ورد و جادو را علم کردند و بعد از آن
به حکم چند جادوگر، تو را کشتند و سوزاندند
به یک آهنگر یاغی فریدون وار دل بستی
به ضرب پتک آهنگر، تو را کشتند و سوزاندند ...

ادامه ...
شعری از مسعود هاشمی
16 مهر 98 | قوالب کلاسیک | مسعود هاشمی شعری از مسعود هاشمی
مات و سرگردان و حیرانیم، پرگاریم ما
آسمان ما را زمین انداخته، باریم ما
تنگ قلیان غرورم را شکسته دلبرم
تَنگ خُلقم از انیسم ؛ شاه قاجاریم ما ...

ادامه ...
شعری از راضیه صابریان
12 مهر 98 | قوالب کلاسیک | راضیه صابرسان شعری از راضیه صابریان
سرگیجه های ممتدِ بد مستی آشفته حالی منِ دیوانه
آیینه را شکستم و بیرون زد از تکه هاش یک زن دیوانه
از پنجره به سمت جهان پل زد آهسته رفت و دور زمین چرخید
گیرایی عجیب و غریبی داشت آن چشم های روشن دیوانه ...

ادامه ...