داستانی از علی خاکزاد | |
1 بهمن 00 | داستان | علی خاکزاد | |
امروز هم نبودی، ندیدمت میان این همه آدم که توی خیابان هراز پایین و بالا می رفتند و تن سو نگاهی می انداختند به عابری که بی حواس می گذشت. جیب های کاپشن چرمی کهنه اش را با خشونت می جورید و می کشید به اطراف انگار بال گشوده روی پیاده رو و بعد با حالتی عصبی در حالی که زیر لب چیزی ...
|
|
ادامه ... |
ویژه نامه ها
1400 |
نوروز 1399 |
نوروز 1398 |
نوروز 1397 |
داستان نوروز 1396 |
نوروز 1393 |
بهرام اردبیلی |
ترجمه اولیس اثر جویس |
ساده نویسی |
علی مسعود هزارجریبی |
شعرهایی از علی خاکزاد | |
4 دی 00 | شعر امروز ایران | علی خاکزاد | |
ما خاطره و خوابیم
خواب رفتگان بیهوده بر مزار و لالهها میمویی این لب که بوسیدیم ... |
|
ادامه ... |
شعری از علی خاکزاد | |
7 مهر 00 | شعر امروز ایران | علی خاکزاد | |
تبعید در وطن منم
ورنه روح- مبروص؟ ورنه نمودی نداشت این ذرهی بی سیرت ... |
|
ادامه ... |
دو شعر از علی خاکزاد | |
27 شهریور 99 | شعر امروز ایران | علی خاکزاد | |
پسندیدهتر از باد تاراج میکنی
قنوت عریان درخت باشم در دقیقههای ندبه و خداوند بی گفت وگو بخشکاندم پس باران چه هنگام غبار ایام را خواهد شست؟ ... |
|
ادامه ... |
زندگی پس از مرگ پدرم | |
14 تیر 99 | داستان | علی خاکزاد | |
حالا پدر همه جا بود، روی دیوار هال عکس بزرگ او بود ایستاده کنار سردار، دست روی شانه¬ی هم، توی بیابانی که نمی¬دانستم کجاست؛ آن¬جا دست تکان می¬داد، ...
|
|
ادامه ... |
سه شعر از علی خاکزاد | |
25 اردیبهشت 99 | شعر امروز ایران | علی خاکزاد | |
شب در سکوت خود جاری است
از خانه تا خیابان دل به وسوسه و باد میسپارم ناگهان نور نور زلال شرقی میگذرد این بشارت مرگ است ... |
|
ادامه ... |
شعرهایی از علی خاکزاد | |
27 دی 98 | شعر امروز ایران | علی خاکزاد | |
این همه درنگ باران چه معنا داشت
وقتی اندوه پنجرهها را میلشت و زبان از قفای ما به تاراج میرفت شهر را مویه نسازیم چرا تشییع کفی کم داشت و ... |
|
ادامه ... |
داستانی از علی خاکزاد | |
21 مرداد 98 | داستان | علی خاکزاد | |
بوی عرق پرستار کوتاه قد پیش از خودش رسید و به کامش چسبید.بعد درحالی که رخ رخ خیارش را می جوید گفت:«برو دوش بگیر»حتما شوخی می کرد،میان آن همه غریبه که لخت ایستاده بودند و پشم و پیل به آب می زدند؟چند روز گذشته بود به این سرعت،که باز نوبت حمام رسیده بود؟چه وقت بود و چرا کسی ساعتی نداشت یا روی دیوار یکی نبود و پرسیدن وقت هم از پرستار حماقت بود ...
|
|
ادامه ... |
شعرهایی از علی خاکزاد | |
30 آذر 97 | شعر امروز ایران | علی خاکزاد | |
در یادهای وارسیشده همیشه پوزخندی هست لبی جویده در بهار گزلیکی که بریدن بلد نبود و آن زن بلند ... |
|
ادامه ... |
داستانی از علی خاکزاد | |
28 شهریور 97 | داستان | علی خاکزاد | |
خاله سفره یک بار مصرف گل بته ای را آورد،آن سرش را دخترخاله گرفت و رولش ماند تو دست های سفید او،دور رفتند از هم،یکی سمت ال سی دی،یکی سمت مبل ها. خاله گفت: -خوبه انتهای سفره را با گزلیک برید،لبه هاش را کشیدند،چند بار تکانش دادند تا دو سه تای سفره باز شد و دهنم آب افتاد برای شام. بشقاب چینی ها،لیوان های پابلند و دوغ را که آوردند دیگر نشسته بودیم دور سفره. ... |
|
ادامه ... |
اینجا و آنجا
- جایزه ادبیات داستانی زنان به «روث اوزکی» رسید
- توصیف علی باباچاهی از مسعود احمدی
- سید علی صالحی: شعر مسعود احمدی از زندگی سرشار بود
- «آزما»ی جدید منتشر شد
- سرانجام مردی که از «شاملو» کند و به «اخوان» نزدیک شد
- گفتوگو با ع. پاشایی
- روایتی جالب از ارتباط میان ابراهیم گلستان و گُدار
رمان پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا نوشته ی احمد درخشان |
"زنبق وحشی" شعرهای لوئیز گلوک ترجمه رزا جمالی نشر ایهام |
دیگران
آرشیو
عضویت در خبرنامه
لوگوی پیاده رو
شرایط درج آگهی در پیاده رو |
کانال تلگرام پیاده رو piaderonews@ |