داستانی از همایون نوروزی
8 مهر 98 | داستان | همایون نوروزی داستانی از همایون نوروزی
وقتی از ایران بیرون زدیم سر راه در یکی از کشورهای اروپای شرقی همسرم به شدت بیمار شد و ناگزیر بودم که او را به بیمارستان ببرم، رابطی که پول گرفته بود تا من و همسرم را به آلمان ببرد می‌گفت :اگه زنت رو بردی بیمارستان دیگه از من کاری ساخته نیست و باید همین جا بمونی چون شینگن اینجوریه اولین مرزی که ورودت ثبت بشه خونته. ...

ادامه ...