داستانی از روناک سیفی
تاریخ ارسال : 4 تیر 00
بخش : داستان
زخم
یک دو سالی میشه که به این درد لذت بخش مزمن مبتلا شدم. زخم روی مچ چپم رو میگم. راستی اگه روی دست راستم بود باید چه خاکی به سرم میریختم؟ من که راست دستم، چطور میتونم با دست چپ تمرکز بگیرم و زخم رو بکنم و یک دو میل پایین برم ؟ محال بود سوراخی به این ظریفی دربیارم .
یک ربعی می شه خونش بند نمییاد. باید برش می داشتم، چند روزی دست نزده بودم و وقتی لمسش کردم زبر و خشک شده و برجسته تر از پوستم بود. مثل زخمی که آب آورده باشه. نه که ماسیده بود وسوسهام میکرد اما از صبح بیرون بودم و نمی تونستم کاریش کنم .
امروز باید خلاص می شدم. اول پوست جمع شده و خشک رو کندم بعد نوبت به گوشتش شد. تا این بی قراری جگرسوز رو که از صبح به جونم افتاده بود رو فروکش کنم. باید برش میداشتم چون توی این مواقع جاش میخاره، بی تابم و باهاش ور میرم، نیشگونش می گیرم، اگه یه چیز تیز و سخت دم دستم باشه توی گوشت فرو میکنم بلکه دردش بیاد و آروم شم. اما همینم واس چند لحظهست که راضیم میکنه. دوباره میخاره و تاب و توانمو میگیره. همیشه احساس میکنم هسته ای زیر گوشتمه که مسبب بی قراری و لذت بعد از کندنها میشه. خون که بیرون میزنه با خودم فکر میکنم لابد سر هسته خراش برداشته .
کاش درش میآوردن. با کارد یا سوزنی که دردش بده. حتما وقتی بترکه چرک زیادی بیرون مییاد چون مدتهاست دست کم هفتهای یکی دو بار با سوزن یا انگشت نشسته انگولکش میکنم. این برای وقتهاییه که چند روز عقب می ندازم. به خیالم ترکش میکنم اما هرچی بیشتر پشت گوش بندازم بی قرارترم می کنه.کسی چه میدونه چه لذتی داره. دور از چشم همه میرم توی اتاقم و با ناخن و دندون گوشت رو خورد خورد می جوم خون رو یک جا با آب دهنم تف می کنم توی دستشویی. بوی تند و تلخ خون توی دماغم می زنه و طعم دهنم رو عوض میکنه. ولی می ارزه، هر چه بیشتر بکنم بیشتر بهم حال میده . یه جور نشئگی داره... آم سبک میشه
به محض اینکه کارم تموم می شه با دیدن شکل حال بهم زنش شرط میبندم دیگه بهش دست نزنم هرچند خوب میدونم حالا توی آرامش و خلسهای هستم که میتونم هر قولی رو بدم اما همینکه وقتش میرسه باز...
خیلی سخته با گوشتت اونقدر ور بری تا کنده بشه بعد به اون هسته برسی . این لذت رو بعضی وقتا با نمک ریختن روش دوچندان میکنم . بماند وقتایی که خونش دیر بند مییاد ؛ بیا همین حالاشم نیم ساعت گذشته و هنوز هم به محض تکون دادن دستم خون توش جمع میشه . چی میشد زخم هم نمیاومد تا به محض خوردن به چیزی کزکز کنه اما مجبورم همینکه بند مییاد پماد بمالم تا زودتر بسته شه . آخه صبح بیرون میرم. مردم همچین رو بر میگردونن انگاری سوسک له شده دیدن . هوا هم گرم شده و نمی شه ساق دستی ، چیزی پوشید . چقد دلم میخواد هوا بزنه و خشک شه انوقت کافیه کمی انگولکش کنم دیگه همه چی تمومه. زخم دهن باز می کنه و خون بیرون میزنه و آونقدر میسوزه که جیگرم حال میاد .
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه