شعری از علی فردوسی
27 آبان 00 | قوالب کلاسیک | علی فردوسی شعری از علی فردوسی
هزار نان‌خورِ محتاجِ مستحق دارد
اگر که بخت به ما رو نکرده، حق دارد
کشیده شیره‌ی جان را زمانه چون انگور
نوشته چون‌که به پیشانی‌اش عرق دارد ...

ادامه ...
شعرهایی از علی فردوسی
10 شهریور 95 | قوالب کلاسیک | علی فردوسی شعرهایی از علی فردوسی
هرچه ضرب کرد و جمع کرد دید آخرش نمی شود
باز پول کم می آورد، قرص همسرش نمی شود
همسرش که با نداری اش ساخت، گرچه مثل شمع سوخت
آب شد، نه... اشک شمع هم دیده ی ترش نمی شود ...

ادامه ...