شعری از حنظله ربانی


شعری از حنظله ربانی نویسنده : حنظله ربانی
تاریخ ارسال :‌ 10 شهریور 95
بخش : قوالب کلاسیک

رفتی و پاییزی ترین ایّام حاصل شد
وحشی ترین امواج دریا سهم ساحل شد

زیبایی تصویر ها را با خودت بردی
زیبای من ! تصویر ها بعد از تو باطل شد

بعد از تو از این ابرها باران که نه ، امّا
هی درد پشت درد پشت درد نازل شد

دیگر ندارد رنگ و بوی عشق ، این دنیا
وقتی به کام بخت من زهر هلاهل شد

آیینه وقتی علت خاموشی ام را خواست ؛
این اشک ها بارید و توضیح المسائل شد

سهراب ! گفتی : « آب ها را گِل نباید کرد»
رفتی ، ندیدی بعد تو این آب ها گِل شد

آن قدر بدبختم که در این نابسامانی
حتی خدا در مرگ هم از بنده غافل شد

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : حنظله ربانی - آدرس اینترنتی : http://

از من مخواه ، از تو خودم را رها کنم
از " صالحین حلقه " ی چشمت جدا کنم

از من مخواه ، ای تو سرودآفرین ترین !
امشب تمام مرثیه ها را صدا کنم

بوییدنت ، زیارت شعر و تغزل است
هرگز مباد ! صحن غزل را رها کنم

قدری بایست ! تا که دو رکعت ببینمت
" لختی بخند " تا به لبت اقتدا کنم

چشمت شریف ؛ چون حَرَمین مطهر است
باید مدافعانه دلم را فدا کنم

لطفاً بگو " به چشم ! " و بیا تا بهارْچشم !
با « إنْ یکاد » چشم تو را بی بلا کنم

حنظله ربانی