شعری از نیکو آسترکی


شعری از نیکو آسترکی نویسنده : نیکو آسترکی
تاریخ ارسال :‌ 10 شهریور 95
بخش : قوالب کلاسیک

نیستی قلب از تپش هم می شود بیکار باز
کاش می شد آن لبانت زهر و من بیمار باز

جای خون تیغ است امشب تویِ جریانِ رگم
التماسِ چشمِ من، از چشمِ تو انکار باز

بچگی های من و سوء تفاهم های تو،
می شود قابِ نچسبی بر در و دیوار باز

لب گزیدم دوستت دارم نلغزد از لبش
بیتِ بعدی را که می خواهم کنم تکرار باز:

عشق را انداختم از چشم، تو پیدا شدی
خوب یادم بود دردِ آن، ولی اینبار باز ...

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : برگی از برگا - آدرس اینترنتی : http://

عالی بود ولی سکته داره لذت بخش بود

ارسال شده توسط : نیکو آسترکی - آدرس اینترنتی : http://nikoo-astaraki.blogsky.com

به وبلاگ من سر بزنید :)

http://nikoo-astaraki.blogsky.com