شعری از نیکو آسترکی
10 شهریور 95 | قوالب کلاسیک | نیکو آسترکی شعری از نیکو آسترکی
نیستی قلب از تپش هم می شود بیکار باز
کاش می شد آن لبانت زهر و من بیمار باز
جای خون تیغ است امشب تویِ جریانِ رگم
التماسِ چشمِ من، از چشمِ تو انکار باز ...

ادامه ...