داستانی از
پریسا جلیلیان
5 دی 95 | داستان | پریسا جلیلیان داستانی از 
پریسا جلیلیان
روی کاناپه وسط حال دراز کشیده ایی، پنجره ی اتاق باز است. شاخ وبرگ های درخت انار تو آمده اند و خودشان را به شیشه می کوبند. تکه نور سمجی روی دستات افتاده ، دست میکشی روی تنت و به لکه های قرمز و براق خیره میشوی، ذره های طلایی ونقره ایی توی هواچرخ می خورند و ...

ادامه ...