پنج داستانک از نیلوفر منشیزاده
تاریخ ارسال : 16 فروردین 97
بخش : داستان
پنج داستانک بیست کلمهای(مینیمال)
برای رنج و درد کودکان کار
نیلوفر منشیزاده
" ناکام"
ناله چرخها بلند شد. گلها در هوا پرپر شدند. ماشین دور شد. بیمارستان پذیرشش نکرد. جلوی اورژانس کمکم یخ زد.
"خواب تلخ"
بچه رو به پشتش بسته بود. خیلی بیتابی میکرد. چند قطره از معجون قهوهای تلخ توی شیرش ریخت. تخت خوابید.
" مرد کوچک"
پدر صبحها پول اجارهاش را میگرفت و با لبخند چرکی راهیش میکرد. مادر اما شبها با گریه پاهایش را میمالید.
"سواد"
ظهر شد. فالها را کنار گذاشت .گوشه جدول نشست. کتاب را سروته گرفت. زنگ مدرسه خورد. دیگر مانند آنها بود.
" ترس"
دخترک باز گفت: بخر دیگه...
- جوراب لازم ندارم...
با ترس به مرد گوشه چهارراه نگاه کرد.
- تو رو خدا بخررر...
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه