خلاء
(داستان مینیمال)


خلاء 
(داستان مینیمال) نویسنده : عاطفه جهانگیرزاده
تاریخ ارسال :‌ 1 اسفند 98
بخش : داستان

هوا سرد بود. کنار پنجره روی صندلی چوبی نشست. لیوان چای گرم را در دستش گرفت.کمی بعد پیرزن عصای خود را برداشت و رفت.مثل این که امروز هم نیامد...

 

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :