شعری از پرستو رضایی


شعری از پرستو رضایی نویسنده : پرستو رضایی
تاریخ ارسال :‌ 30 آذر 03
بخش : قوالب کلاسیک

 

 

روی تن دیوارهامان نقش می بست
کابوسهایی مشترک بین زن و مرد
هم عشق در ما ناامیدان لنگ بود و
هم مرگ ما را از خودش نومید میکرد

از ما به ما نزدیکتر کابوس بود و
فکر فراموشی رنگ زندگیمان
این بام جای دانه و وابستگی نیست
ما سنگ میخوردیم سنگ سادگیمان

دست پدر را سفت می بستند و کابوس
در خانمان توصیف رستاخیز می کرد
گاهی لباس مادرم را چاک می داد
گاهی گلوبند مرا آویز می کرد

روی تن دیوارهامان نقش می بست
کابوس هایی مشترک بین زن و مرد
گردان سرگردان نمی جنگید در شهر
بر کشتگان جنگ تنها گریه می کرد

مرگ آخرین تدبیرمان بود و نباید
از دست می دادیم این تدبیر بد را
نادیده میگیرم به غیر از بانگ برنو
از سرزمینم هر صدایی می رسد را

رویای سرخی در تنم تزریق می شد
خون سرزمینم را خودش تکثیر می کرد
برگرد تنها نوعروست برنوت را
باید میان بارها جاگیر می کرد

روی تن دیوارهامان پاک میشد
کابوس هایی مشترک بین زن و مرد
آنقدر در عشق تو ماندم تا سرانجام
کابوس در این شهر پایان یافت برگرد
 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :