شعری از سید محمد علی رضازاده

تاریخ ارسال : 29 اسفند 95
بخش : قوالب کلاسیک
تنها میان این همه «تن» ها ، برهنه ای
تو مثل جیغ های سر زا ، برهنه ای
از هر جهت به قامت تو خیره می شوم
پایین برهنه ای تو و ، بالا برهنه ای
خار ستاره می رود آخر به پای تو
ماهی که روی مخمل شب پابرهنه ای
شب با ستاره های تن ات گرم گفتگوست
با دیگران برهنه و ، با ما برهنه ای !
پیچیده ای به پهنه ی پندارهای من
مثل سکوت ، در شب دریا برهنه ای
آکنده از خودی و ، پراکنده در خودی
همچون هوا ، رسیده به هرجا برهنه ای
چون دختران چشم سپید سپیده دم
با آفتاب خوش قد و بالا برهنه ای
چیزی به قدر قامت تنهایی ات بپوش
تو مثل من از این همه دنیا برهنه ای
تن می کشی به هرچه که پوشیده ازتو نیست
مثل نسیم در دل صحرا برهنه ای ...
پشت لباس ساده ی پلکی ؛ تخیلی
تا می رسی به قید تماشا برهنه ای
عریانم از هر آنچه که نسبت دهی به من
گر چه گرفته اند مرا با برهنه ای ... !
نادار و لخت و پاپتی و از جهان تهی
اندازه کرد قامت ما را برهنه ای
پس قید حال من که شدی بیشتر بمان
آغوش من برای شما ، تا برهنه ای ...
لینک کوتاه : |
