شعری از منیره پرورش
8 شهریور 90 | شعر امروز ایران | منیره پرورش شعری از منیره پرورش
بارها
به قلمرو خود
نظر انداخته بود
سوگند درجیبش
بارها
گندیده بود
زیبایی بلقیس
گندیده بود
...

ادامه ...
شعرهایی از لیلا حکمت نیا
8 شهریور 90 | شعر امروز ایران | لیلا حکمت نیا شعرهایی از لیلا حکمت نیا
خوابگاه
تنهایی را
برای هزار نفر ارائه می دهد
هنوز
دیوارهای خانه
می تواند
به هم بریزد من را...
مرتبم کن
...

ادامه ...
چند شعر کوتاه از لیلا نوروزی
31 مرداد 90 | شعر امروز ایران | لیلا نوروزی چند شعر کوتاه از لیلا نوروزی
عطر میدان آزادی
دور می زد
موهایم را
و گونه ام
ایستگاه آخر اتوبوسی بود
که از لبهای تو
دیر می رسید...
اگر مسافرخانه ها نبودند ...

ادامه ...
چند شعر کوتاه از مهدی دوست محمدی
31 مرداد 90 | شعر امروز ایران | مهدی دوست محمدی چند شعر کوتاه از مهدی دوست محمدی
اگر
باد
نبود
تشخيص گردنت
ميان آن همه دار
ممكن
نبود.
...

ادامه ...
شعری از سعید محمد حسنی
14 مرداد 90 | شعر امروز ایران | سعید محمد حسنی شعری از سعید محمد حسنی
ای کاش
سراسیمه شوند
لباس های سفید
و اطمینان متروکی
که مرا سپری کرده است.
رگه های گریه
نگاه را انبوه
و کنایه ...

...

ادامه ...
شعری از احمدرضا خلیلیان
14 مرداد 90 | شعر امروز ایران | احمدرضا خلیلیان شعری از احمدرضا خلیلیان
چه بی صدا
چه بی صدا
چه بی صدا گذشتند
شهرها و مردمانشان
از چشمان در مرگ نشسته ام!
من
مسافر بی انتهاترین قطار،
با لوکوموتیورانی خاموش و ...

...

ادامه ...
شعرهایی از میلاد جنت
30 تیر 90 | شعر امروز ایران | میلاد جنت شعرهایی از میلاد جنت
جن ِ این درخت
مرا می گیرد
همیشه خودت را
در آغوش کشیده ام
دیوانگی ها را پرتاب کردم
به این همه بی ریشگی
آه درخت
جسدم برای تو عاشق می شود
...

ادامه ...
شعرهایی از مسلم ناظمی
30 تیر 90 | شعر امروز ایران | مسلم ناظمی شعرهایی از مسلم ناظمی
ترمز اظطراری
کدام است؟
تمام
داستان­ ها
لنگ دختری
هستند
که ایستگاه پیش
پیاده شد
...

ادامه ...
شعری از لیلا صادقی
27 خرداد 90 | شعر امروز ایران | لیلا صادقی شعری از لیلا صادقی
گاهی که ملکه ذهنم می‌میرد
چقدر زیباترم
وقتی که پرنده‌ای
از فکرم بلند می‌شود
وقتی که بلند می‌افتد
گاهی که می‌بوسد پیشانی‌ام را سنگی
با دست‌هایی که از ماست
از سنگی که بر ماست

...

ادامه ...
شعری از داود مالکی
27 خرداد 90 | شعر امروز ایران | داود مالکی شعری از داود مالکی
می خواستم کوه باشم
تا به شانه هایم پناهند شوی
روزی سه بار زیر آواز بزنم
تا تو به چراگاه عظیم تری
برای خواب بره ها فکر کنی
تا لالایی ام
خواب دره ها را عمیق تر کند
همه این ها را می خواستم ...

ادامه ...