شعری از نرگس دوست
24 خرداد 96 | شعر امروز ایران | نرگس دوست شعری از نرگس دوست
دیگر زنی به دنیا نمی‌آید
در چشم‌های گرد تو
که به کره‌ی زمین شک کند!
کره‌ی ناامن زمین/
و چشم‌های مست تو ...

ادامه ...
شعری از علی جهانگیری
20 خرداد 96 | شعر امروز ایران | علی جهانگیری شعری از علی جهانگیری
بنشین کنار من
مقابل همه ی کناره ها
خواب ببینیم تا صبح
پری ها می آیند اعتراف بگیرند ...

ادامه ...
شعری از طوبا کمالی
20 خرداد 96 | شعر امروز ایران | طوبا کمالی شعری از طوبا کمالی
فواره هرچند بلند
به‌زعم حوض خاطره‌ای‌ست کوتاه
نخست زنجموره‌ی آب بود
که با لقلقه‌ی شیر-فلکه
ضرب می‌گرفت و زیر و بم می‌شد ...

ادامه ...
شعری از علی رضا نوری
20 خرداد 96 | شعر امروز ایران | علی رضا نوری شعری از علی رضا نوری
سردم بود
گرگ‌ها بیرون پنجره زوزه می‌کشیدند
موش خانه را برداشته بود
از دوستان جانی خنجری به پهلو
چاقویی در چشمم بود
داشتم آخرین نفس‌های یک آدم مرده را می‌کشیدم
صدایی از آن‌طرف آرام صدایم کرد ...

ادامه ...
شعری از اکبر قناعت زاده
18 خرداد 96 | شعر امروز ایران | اکبر قناعت زاده شعری از اکبر قناعت زاده
چه خیالِ ناممکنی ست
وقتی می خواهی بروی
و جائی نداری
برایِ رفتن
هرچه نگاه می کنی ...

ادامه ...
شعری از امین مرادی
17 خرداد 96 | شعر امروز ایران | امین مرادی شعری از امین مرادی
با این‌که در شگفت چیزی از من نمی‌پرید
به رنگِ خود درآمده از دور گفت:
برای لا
-مکانِ پاشیده بر دیوار-
شعاعِ دایره گشتم!
«کالاسکه»
...

ادامه ...
شعری از فاطمه‌السادات حسینی
17 خرداد 96 | شعر امروز ایران | فاطمه‌السادات حسینی شعری از فاطمه‌السادات حسینی
دستم خط می‌خورد
رد می‌زنم به هرچه مانده در کشاله‌ی شب
خط می‌خورد
این چکمه‌ها از نگاه تو چکیده‌اند
گریست باید اما گاه از صدای خنده
تو را اما نمی‌دانم ...

ادامه ...
شعری از سمیه جلالی
16 خرداد 96 | شعر امروز ایران | سمیه جلالی شعری از سمیه جلالی
جان می کند
با ناخن هایش
خراش بر پوسته ی حجرالبلاء
فی ممالک الفناء
آن جا که رگه های شیر
از پستانِ سنگ ها چکه نمی کند ...

ادامه ...
شعرهایی از منصور خورشیدی
13 خرداد 96 | شعر امروز ایران | منصور خورشیدی شعرهایی از منصور خورشیدی
لبخند نور
در بال نیلوفر که می‌افتد
عمق نگاه تو
در خاک خانه می‌کند
و حضور یک کتیبه شکل می‌گیرد ...

ادامه ...
شعری از علی خاکزاد
9 خرداد 96 | شعر امروز ایران | علی خاکزاد شعری از علی خاکزاد
ذکری جمیل بود لحن کبوتری لب‌هاش
با رفرفه بر بالین می‌نشست
با آواز
پنجه در دل چون می‌زد ...

ادامه ...