شعرهایی از اسماعیل مهران فر


شعرهایی از اسماعیل مهران فر نویسنده : اسماعیل مهران فر
تاریخ ارسال :‌ 24 شهریور 93
بخش : شعر امروز ایران

1

شخصا از هفتاد و نه

بیرونت کشیدم‌ و

به یکی از درختان میدان نهضت

تکیه داده ام

شخصا از صحنه ی یک مراسم آیینی

تو را با همین دو چشم

به زمین کوبیدم‌ات

چه کسی نجات‌ات می داد

و آنها که مرا از درخت

و واقعه ای در نهضت

نجاتم دادند

کیستند

شخصا از ملکوت

که مرا شبانه در رشت می چرخاند

می خواهم از تو در شعرهایم بیاورد

از تو در خطراتی که میدان نهضت داشت

و با من از جماعت نسوان می گفت

که نوشتن دو نای ناراحت و نا آشنا دارد

که نوشتن

شش ساله می شود اما

دبستان نهضت از شش ساله ها پر است

شخصا از شش ساله ها پرم

از آنان که در قاسم آبادی ات دراز-دامن اند

از آنان که وقتی نمی نویسند

شبیه هر مریمی شده خود را نشانم دادند

و با هم

در اطراف میدان نهضت

بزرگ شدیم

شخصا بزرگ شدیم

و با هم

ادای آنان را در آوردیم

که انگاری از گیجی این مکالمات مکتوب

بیرون آمده ایم

شخصا از قلم

که در کنارت به پشت خوابیده است

شخصا از دفاتر صد برگ

شخصا

از که بخواهم

و در چه کلاسی ثبت نام ات کنم

که دختران آن طرف نشسته باشند و

من هم

همان طرف

 

2

مرا ببخش که در فروشگاه

به جای تو یک دستمال کاغذی می خرم

و شیر و ماست ها

و آقای قروشنده تو را

پیشنهاد نمی کنند

مرا ببخش

و صبر کن

می خواهم که قدرت خرید

پیدا کنم

و در فروشگاه به جای تو

یک نوشابه ی انرژی زا

و جای خواهران‌ات

چای خارجی بخرم

مرا ببخش

و اگر ممکن است

این همه از بینی های شهر

آویزان نشو

مرا ببخش

که در فروشگاه

چشم‌ام به مشتری ست

و جای تو امکان دارد

از کباب‌های آماده اش

امتحان کنم

و جای تو امکان دارد

از مشتری‌های عجیب‌اش

به خانه‌ام ببرم

مرا ببخش

و توی این خرید

 به آنچه من می گویم

احتیاج داشته باش .

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :