شعری از ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺭﺯاﻗﻲ
14 خرداد 95 | شعر امروز ایران | ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺭﺯاﻗﻲ شعری از ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺭﺯاﻗﻲ
دهانت به دست
دستت روی حرکت آرامی سمت ِ بارانی سخت
وقتی روز ِ تو ...

ادامه ...
شعری از لیلا کیاﻧﻲکیا
14 خرداد 95 | شعر امروز ایران | لیلا کیاﻧﻲکیا شعری از لیلا کیاﻧﻲکیا
اداﻣﻪی این ماجرا
افتاده روی ﻧﺼﻒالنهار گرینویچ / شاید
که رﻭﺡمان چرا همیشه درد ﻣﻲکند / بابا ...

ادامه ...
شعری از آزاده حسینی
14 خرداد 95 | شعر امروز ایران | آزاده حسینی شعری از آزاده حسینی
پناه یک نام
در کرشمه های سنجش
وقتی که خوب یا بد از شاخه ای به شاخه ای دیگر
توازن مرگ را در ملایمت نسیم ...

ادامه ...
شعرهایی از اﻋﻆﻢ ﻧﻴﻚﺭﻭﺵ
14 خرداد 95 | شعر امروز ایران | اﻋﻆﻢ ﻧﻴﻚﺭﻭﺵ شعرهایی از اﻋﻆﻢ ﻧﻴﻚﺭﻭﺵ
همه چیز را مصرف کرﺩﻩام
گذﺷﺘﻪها را
آینده را
و شلواری که یک سال ﻗﺪﻡهای مرا مصرف کرد
چراغ را ...

ادامه ...
شعری از سهند پاک بین
14 خرداد 95 | شعر امروز ایران | سهند پاک بین شعری از سهند پاک بین
من فقط از تو پرسیدم کجاست
که تو شانه تکاندی از ستاره و خاک
و کجا را نشان دادی
کف دست ات را نشان دادی ...

ادامه ...
ﺷﻌﺮﻫﺎﻳﻲ اﺯ ﻋﻠﻲ اﺧﻮاﻥ
14 خرداد 95 | شعر امروز ایران | ﻋﻠﻲ اﺧﻮاﻥ ﺷﻌﺮﻫﺎﻳﻲ اﺯ ﻋﻠﻲ اﺧﻮاﻥ
گرگ کوچک از دنیا ﻣﻲترسد
و حتی از این
کبوترها ﻣﻲترسد
و گرگ کوچک
در لاﺑﻪلای درخت ها خزیده ...

ادامه ...
داستانی از سیاوش ضمیران
12 خرداد 95 | شعر امروز ایران | سیاوش ضمیران داستانی از سیاوش ضمیران
همه‌ی آدم‌ها همانطور که به پیدا کردن کار، ازدواج، بچه‌دار شدن و بزرگ کردن بچه فکر می‌کنند باید به اینکه چطور خواهند مرد هم بیاندیشند. بالاخره هر آدمی در کل عمرش فقط یک بار می‌میرد و به همین‌خاطر برنامه‌ریزی برای مردن یکی از مهمترین وظایف زندگی است. بله، همه‌مان می‌دانیم که خیلی‌ها یک عالمه پول صرف خریدن قبر و سنگ قبر می‌کنند ...

ادامه ...
شعرهایی از مانی چهکندی نژاد‍
12 خرداد 95 | شعر امروز ایران | مانی چهکندی نژاد‍ شعرهایی از مانی چهکندی نژاد‍
دست تو را که گرفتم
عشق مثل جوانی احمق
ریش درآورد
طراوت مرا
صبح نفس ﻣﻲکشید ...

ادامه ...
شعرهایی از هدایت نجفوند
12 خرداد 95 | شعر امروز ایران | هدایت نجفوند شعرهایی از هدایت نجفوند
تا صحبتم گل کرد
سر از دیگ گلاب تو درآوردم
و نفهیدی این گل چقدر دویده
تا عرقش درآمده ...

ادامه ...
شعری از م. مؤید
10 اردیبهشت 95 | شعر امروز ایران | م. مؤید شعری از م. مؤید
ﺑﻪدور از پریشانﺧﻮانی رﻳﻞﻫﺎی موازی
که ﻫﻴﭻﮔﺎﻩ به هم ﻧﻤﻲرسند
و بی دگرگونی ساختارم با همین کالبد
ﻣﻲخواهم بدوم ...

ادامه ...