شعری از سعید محمد حسنی
14 مرداد 90 | شعر امروز ایران | سعید محمد حسنی شعری از سعید محمد حسنی
ای کاش
سراسیمه شوند
لباس های سفید
و اطمینان متروکی
که مرا سپری کرده است.
رگه های گریه
نگاه را انبوه
و کنایه ...

...

ادامه ...
شعری از احمدرضا خلیلیان
14 مرداد 90 | شعر امروز ایران | احمدرضا خلیلیان شعری از احمدرضا خلیلیان
چه بی صدا
چه بی صدا
چه بی صدا گذشتند
شهرها و مردمانشان
از چشمان در مرگ نشسته ام!
من
مسافر بی انتهاترین قطار،
با لوکوموتیورانی خاموش و ...

...

ادامه ...
شعرهایی از میلاد جنت
30 تیر 90 | شعر امروز ایران | میلاد جنت شعرهایی از میلاد جنت
جن ِ این درخت
مرا می گیرد
همیشه خودت را
در آغوش کشیده ام
دیوانگی ها را پرتاب کردم
به این همه بی ریشگی
آه درخت
جسدم برای تو عاشق می شود
...

ادامه ...
شعرهایی از مسلم ناظمی
30 تیر 90 | شعر امروز ایران | مسلم ناظمی شعرهایی از مسلم ناظمی
ترمز اظطراری
کدام است؟
تمام
داستان­ ها
لنگ دختری
هستند
که ایستگاه پیش
پیاده شد
...

ادامه ...
شعری از لیلا صادقی
27 خرداد 90 | شعر امروز ایران | لیلا صادقی شعری از لیلا صادقی
گاهی که ملکه ذهنم می‌میرد
چقدر زیباترم
وقتی که پرنده‌ای
از فکرم بلند می‌شود
وقتی که بلند می‌افتد
گاهی که می‌بوسد پیشانی‌ام را سنگی
با دست‌هایی که از ماست
از سنگی که بر ماست

...

ادامه ...
شعری از داود مالکی
27 خرداد 90 | شعر امروز ایران | داود مالکی شعری از داود مالکی
می خواستم کوه باشم
تا به شانه هایم پناهند شوی
روزی سه بار زیر آواز بزنم
تا تو به چراگاه عظیم تری
برای خواب بره ها فکر کنی
تا لالایی ام
خواب دره ها را عمیق تر کند
همه این ها را می خواستم ...

ادامه ...
شعرهایی از حمیرضا اکبری شروه
13 خرداد 90 | شعر امروز ایران | حمیرضا اکبری شروه شعرهایی از حمیرضا اکبری شروه
گذرم از این پوست
اگر بگذرد
خونم پای خودت
می ریزیش اگر بخواهی
گیج گاهم را می چرخی
تا زیر این دامن !
دهانم را شاید ببندی
و با طنابی که شاید باز مرا می بندی / دستهایم !
...

ادامه ...
شعرهایی از مریم نظری
13 خرداد 90 | شعر امروز ایران | مریم نظری شعرهایی از مریم نظری
از کدام طرف می آیی؟
زمستان تنهاست
و نت های سیاه
روی سیم های برق
قارقار می کنند
می پرند لای سکوت برف ها
من پشت پنجره تنها ترم
در دلم برف می بارد
...

ادامه ...
شعرهایی از خيام ظهيري
31 اردیبهشت 90 | شعر امروز ایران | خيام ظهيري شعرهایی از خيام ظهيري
بابا به من نان مي داد
و من مي نوشتم
و من دلم سيب مي خواست.
مردي با اسب
در باران مي امد خيس
و باز مي امد خيس
و من مشق هايم را
پشت باران باغ ... ...

ادامه ...
شعری از مسعود فخرپور
31 اردیبهشت 90 | شعر امروز ایران | مسعود فخرپور شعری از مسعود فخرپور
دلت برای کسی
تنگ نشود
وگرنه ریاضی محض هم
که خوانده باشی
باید هر روز
ماشین حسابت را نزدیک بانک
پارک کنی
تا استعلام عشقت را بگیری
...

ادامه ...