شعری از
آفاق شوهانی
27 آذر 95 | شعر امروز ایران | آفاق شوهانی شعری از 
آفاق شوهانی
شاید دلفینی باشد در دوردست
روز را تکه تکه می‌کند
می‌توانی پشت به دیوار
انگار بر کنارِ ساحل ...

ادامه ...
شعری از ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻬﺪﻱﭘﻮﺭ
25 آذر 95 | شعر امروز ایران | ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻬﺪﻱﭘﻮﺭ شعری از ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻬﺪﻱﭘﻮﺭ
سنگی پرتاب کردیم وکوه
افتادن گرفت
ماندیم و ماندیم زیر
زخم شدیم
چکّه کردیم ...

ادامه ...
شعری از ﻋﺎﺭﻑ ﻣﻌﻠﻤﻲ
25 آذر 95 | شعر امروز ایران | ﻋﺎﺭﻑ ﻣﻌﻠﻤﻲ شعری از ﻋﺎﺭﻑ ﻣﻌﻠﻤﻲ
به نیم رخ کشیده ای خودت را
با سکوتی جنوبی
در سکوت جنوبی تو
بندر 90درجه منحرف می ‌شود
بسمت سبز چاله های صورت ات
صورت تو دو سبز چاله دارد ...

ادامه ...
شعرهایی از علیرضا عباسی
23 آذر 95 | شعر امروز ایران | علیرضا عباسی شعرهایی از علیرضا عباسی
ﭘﻴﺶﺯﻣﻴﻨﻪها از در و ديوار داخل ﻣﻲشوند
بي مقدمه جاﻣﻌﻪي ﭘﻨﺠﺮﻩها
روي هم رفته مردم زير ﭘﻞهاي ﺑﻲربط
تصادفا شهر زيبايي از پله به ﻛﻼﻍها ...

ادامه ...
شعری از اﻣﻴﻦ ﻣﺮاﺩﻱ
23 آذر 95 | شعر امروز ایران | اﻣﻴﻦ ﻣﺮاﺩﻱ شعری از اﻣﻴﻦ ﻣﺮاﺩﻱ
کلماتم گرفته بود و با استخوانم که می‌چکید
دید:به (ناگهان) نمی‌توان اعتماد کرد
مثلِ در
که می‌داند ردِ انگشت روی صفحه
اعتراضی به (پنهان) است ...

ادامه ...
شعری از تیرداد آتشکار
23 آذر 95 | شعر امروز ایران | تیرداد آتشکار شعری از تیرداد آتشکار
همین / که شب
یکتاﻳﻲی دهان تو
نخاع / فاصله را تعبیر ﻣﻲکند ...

ادامه ...
شعرهایی از ﻫﺮﻣﺰ ﻋﻠﻲﭘﻮﺭ
16 آذر 95 | شعر امروز ایران | ﻫﺮﻣﺰ ﻋﻠﻲﭘﻮﺭ شعرهایی از ﻫﺮﻣﺰ ﻋﻠﻲﭘﻮﺭ
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﻧﮓﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ ﺑﻪ ﺭاﻩ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ و ﺧﻴﺎﺑﺎﻥﻫﺎ و ﺷﻬﺮﻫﺎﻱ ﺑﺰﺭﮒ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻨﺞﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ
ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ اﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ ...

ادامه ...
شعری از خسرو بنایی
16 آذر 95 | شعر امروز ایران | خسرو بنایی شعری از خسرو بنایی
نمی شود همیشه شهریور باشد
و من نسبت ام را با اواخر آذر
در یک چشم درشت مضطرب کنم
دیروز
رفتی
هیولایی که در پیش بینی من بود ...

ادامه ...
شعری از حبيب موسوي بي‌بالاني
16 آذر 95 | شعر امروز ایران | حبيب موسوي بي‌بالاني شعری از حبيب موسوي بي‌بالاني
پهلوي پنج‌شنبه را رستم دريده است/ پهلوي چشم جمعه غروب را هم رستم دريده است/ رستم هميشه پهلو را هم دريده است/ غم را هم ...

ادامه ...
شعرهایی از ﻧﻴﻤﺎ ﺻﻔﺎﺭ ﺳﻔﻼﻳﻲ
16 آذر 95 | شعر امروز ایران | ﻧﻴﻤﺎ ﺻﻔﺎﺭ ﺳﻔﻼﻳﻲ شعرهایی از ﻧﻴﻤﺎ ﺻﻔﺎﺭ ﺳﻔﻼﻳﻲ
مرگ ِخوبي بود
دست‌آموزمان مي‌شد
با قلب و ريه و روده‌هاش
به مردن شبيه‌تر مي‌شد از من
كه مرده‌اي از پنجره برمي‌دارم ...

ادامه ...