شعرهایی از آفاق شوهانی
تاریخ ارسال : 11 مهر 96
بخش : شعر امروز ایران
۱
و بعد را روی بند پهن کردن
همه را شستن:
پیراهنهای چروکیده
بازگشته از جنگ
چرکمرده.
روی خوابی از افق
با طنابها
خمپاره زدن
و دیگر چه میمانَد؟
تفنگی که به سوی شلیک میخندد
۲
طعم باران را میچشید؟
قطرات این باران از فکرهای من است
فکر من به خودش میپیچد با مارها
مارهای میانمار
میپیچند
نیش میزند آتش
میان مارهای شعله کشیده
تا ابرهای فراز سر من
دردِ طعمِ باران
لحظههای شفاف را میبَرَد به قبرستان
فکرهای من چنبر میزند
پیشِ چشمِ شما - که از آسمان بُریده است -
لحظههایم دانه دانه میریزد
باران میزند
خیس میشوید؟
بند آمدنِ این باران کار من نیست
فکرهای من را از میانمار بیاورید لطفن
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه